مجله اینترنتی همه در یک

رسانه تخصصی اینترنتی همه در یک

تضاد‌های نظم نوین جهانی؛ آنچه که بسیاری را به بیراهه کشانده است

۱ دقیقه خوانده شده
تضاد‌های نظم نوین جهانی؛ آنچه که بسیاری را به بیراهه کشانده است

تبلیغات بنری


تضاد‌های نظم نوین جهانی؛ آنچه که بسیاری را به بیراهه کشانده استبعدی- استیون والت؛ او از پژوهشگران برجسته مکتب رئالیستی روابط بین الملل است. او در سال 2018 کتابی به نام «جهنم نیت خوب» منتشر کرد که در آن اظهار داشت که در طول سه دهه گذشته، ایالات متحده یک «هژمونی لیبرال» را دنبال کرده است که در آن ایالات متحده سیاست ایجاد بازار آزاد را دنبال کرده است. اقتصاد، لیبرال دموکراسی و حقوق بشر. در سرتاسر جهان باید با استراتژی «خارج از مرزها» جایگزین شود.

به گزارش همه در یک به نقل از روزنامه نبض خارجی. بعید به نظر می رسد، اما اگر دونالد ترامپ، کامالا هریس یا دیگر رهبران مشتاق جهان از من در مورد سیاست خارجی مشاوره بخواهند، خوشحال می شوم که با آنها در مورد آن حوزه، در مورد مسائلی مانند تغییرات آب و هوایی و نحوه برخورد با چین صحبت کنم. در مورد اینکه چرا سیاست حمایت از صنایع داخلی احمقانه است، در مورد غزه چه باید کرد، نقش استانداردها واقعاً به چه معناست، یا نظریه تعادل تهدید* و کلی موضوعات دیگر. با این حال، می‌توانم توجه آنها را به دو روند متناقض در سیاست جهانی جلب کنم که ریشه‌هایشان به دهه‌ها، اگر نگوییم به قرن‌ها پیش بازمی‌گردد. این دو روند از جنبه های مهمی با یکدیگر در تضاد هستند و عدم درک نحوه تعامل آنها بسیاری از کشورها را به بیراهه کشانده است.

اولین روند افزایش برد، دقت و کشندگی سلاح های مدرن است. حدود یک قرن پیش، قدرت هوایی در مراحل اولیه بود و موشک ها و توپخانه ها دقیق نبودند و برد محدودی داشتند. وارد کردن صدمات زیاد به دشمن مستلزم شکست نیروهای نظامی آنها و سپس محاصره شهرهای آن کشور با استفاده از ارتش محاصره است. اما امروزه، دولت‌های قدرتمند در بمباران اهداف کاملاً ماهر شده‌اند، حتی اگر هدف صدها، حتی هزاران مایل دورتر باشد. سلاح‌های هسته‌ای و موشک‌های بالستیک قاره‌پیما در قلب این فرآیند قرار دارند، اما خوشبختانه از سال 1945 این سلاح‌ها برای بازدارندگی استفاده می‌شوند.

اما پیشرفت‌های مداوم در هواپیماهای دوربرد، موشک‌های بالستیک و کروز، پهپادها و فناوری‌های هدایت دقیق، هدف قرار دادن اهداف صدها مایل دورتر را ممکن می‌سازد. حتی برخی از بازیگران غیردولتی مانند انصارالله در یمن نیز دست به اقدام زده اند. دولت‌های قدرتمند با فرماندهی هوایی اکنون می‌توانند صدمات جدی به ارتش‌های مخالف یا جمعیت غیرنظامی بی‌دفاع وارد کنند. آنچه ایالات متحده در آغاز جنگ اول خلیج فارس انجام داد، یا آنچه روسیه در اوکراین انجام می دهد، یا آنچه اسرائیل اکنون در غزه انجام می دهد، نشان می دهد که چگونه توانایی ارائه نیروی مخرب در طول زمان به طور چشمگیری افزایش یافته است.

این فهرست شامل استفاده از پهپادها برای از بین بردن افراد از جمله ترور سردار قاسم سلیمانی است. حمله اسرائیل به فواد شکر، یکی از رهبران حزب الله لبنان، آخرین نمونه از این حملات است. برای قدرتمندترین کشورهای جهان، توانایی استفاده از نیروی کشنده هرگز بیشتر از این نبوده است، و سلاح های سایبری پیشرفته ممکن است دولت ها را قادر می سازد تا با کلیک ماوس به زیرساخت های حیاتی دشمن حمله کنند، حتی اگر هدف در طرف دیگر باشد. طرف دنیا به طور خلاصه، برای برخی کشورها ظرفیت تخریب در مقیاس جهانی را به دست آورده است.

روند دوم کاملاً متفاوت است: تعمیق برجستگی سیاسی و تشدید اشکال محلی هویت و وفاداری، به ویژه احساس ملت. همانطور که قبلاً اشاره کردم، این ایده که انسان ها بر اساس زبان، فرهنگ، نژاد و خودآگاهی مشترک، قبیله های متمایز تشکیل می دهند و این گونه گروه ها باید بتوانند بر خود حکومت کنند، تاریخ پانصد سال گذشته را شکل داده است. . ظهور ناسیونالیسم گسترده و اعتقاد به اینکه چنین گروه هایی نباید توسط دیگران اداره شوند، یکی از دلایل اصلی عدم تحمل بین امپراتوری های هابسبورگ و عثمانی به ترتیب در سال های 1918 و 1922 بود. این روند توضیح می دهد که چرا مستعمرات بریتانیا، فرانسه، پرتغال و بلژیک به استقلال دست یافتند و چرا اتحاد جماهیر شوروی و پیمان ورشو در نهایت فروپاشیدند.

هنگامی که احساس قوی هویت ملی در یک جمعیت ریشه می‌گیرد، فرآیندی که اغلب توسط دولت‌ها برای ایجاد حس وحدت و وفاداری بیشتر به دولت تشویق می‌شود، اعضای آن جمعیت به‌طور فزاینده‌ای مایل خواهند بود تا فداکاری‌های عظیمی را به خاطر یک جامعه انجام دهند. جامعه خیالی.» مردم ویتنام شمالی به مدت پنج دهه با ژاپنی ها، فرانسوی ها و آمریکایی ها جنگیدند تا به استقلال برسند و ملت خود را متحد کنند. در نهایت مجاهدین افغان اتحاد جماهیر شوروی را مجبور کردند که نیروهای خود را از افغانستان خارج کند و جانشین آنها، طالبان، ایالات متحده را متقاعد کرد که این کار را انجام دهد. امروز، اوکراینی‌ها به مقاومت در برابر حمله روسیه ادامه می‌دهند، در حالی که به نظر می‌رسد تلاش‌های اسرائیل برای از بین بردن مقاومت و هویت فلسطین تنها قدرت فلسطین را افزایش می‌دهد.

نتیجه یک نوع پارادوکس است: دولت‌های قدرتمند و از نظر فناوری پیشرفته ابزارهای مؤثر فزاینده‌ای برای آسیب رساندن به دیگران از راه دور دارند، اما این ظرفیت مخرب برای آنها نفوذ سیاسی پایدار به ارمغان نمی‌آورد یا پیروزی‌های استراتژیک معناداری ایجاد نمی‌کند.

این دو گرایش، توانایی فزاینده برای منفجر کردن چیزها از دور، و قدرت سرسختانه هویت های محلی، تا حدودی در تضاد هستند، زیرا استفاده از اولی تمایل به تقویت دومی دارد. نظریه پردازان اولیه نیروی هوایی انتظار داشتند که بمباران هوایی روحیه غیرنظامیان را تضعیف کند و مخالفان را به تسلیم سریع سوق دهد، اما تجربه نشان داد که انداختن بمب بر روی جمعیت غیرنظامی به احتمال زیاد حس اتحاد و مقاومت را تقویت می کند. ایجاد مرگ و ویرانی بر جمعیت های بی دفاع در واقع بستری ایده آل برای ایجاد حس هویت مشترک در میان قربانیان فراهم می کند. تخریب زیرساخت های اوکراین با بمب و موشک ممکن است ارزش نظامی داشته باشد، اما ولادیمیر پوتین، رئیس جمهور روسیه، بدترین راه را برای متقاعد کردن اوکراینی ها به “وحدت تاریخی” خود با روسیه انتخاب کرده است. صرف نظر از اینکه جنگ در نهایت چگونه به پایان رسید، واقعیت این است که شکافی بین اوکراین و روسیه ایجاد کرد که احتمالاً برای چندین دهه ادامه خواهد داشت.

چرا می خواهم به رهبران ملی مشتاق در مورد این دو روند بگویم؟ زیرا رهبران کشورهای قدرتمند تمایل دارند بر این باورند که توانایی ایجاد «شوک و هیبت» برای انفجار چیزها، آنها را قادر می‌سازد تا اراده خود را به جمعیت‌های ضعیف‌تر دیکته کنند. این یک ایده وسوسه انگیز است، زیرا انداختن بمب یا پرتاب موشک و پهپاد بر روی دشمنان ضعیف‌تر خطرات را برای شهروندان کشورهای قوی‌تر کاهش می‌دهد. فرماندهان حتی می توانند خود را متقاعد کنند که دقت آنها را قادر می سازد تا افراد بد را از بین ببرند و غیرنظامیان را نجات دهند، بنابراین استفاده از نیروی کشنده را بی خطر و راحت می کند.

اگر شما کشور قدرتمندی هستید که با یک مشکل آزاردهنده سیاست خارجی دست و پنجه نرم می کنید و می توانید از نیروی هوایی برای حل این مشکل استفاده کنید بدون اینکه مردم خود را در معرض خطر زیاد قرار دهید، این تصمیم بسیار وسوسه انگیز به نظر می رسد. اما متأسفانه، منفجر کردن چیزها (و گاهی اوقات کشتن تعداد زیادی از مردم بیگناه) در وهله اول به مشکلات سیاسی اساسی که منجر به درگیری شد، نمی پردازد. ما فقط باید به کشتار عظیم اسرائیل در ده ماه گذشته در غزه نگاه کنیم. هیچ کس نمی تواند به قدرت ویرانگری که اسرائیل نشان می دهد شک کند، تنها کاری که باید انجام دهید این است که به ویدیوهای غزه امروز نگاه کنید، اما آیا کسی به طور جدی معتقد است که این به میلیون ها فلسطینی در غزه، کرانه باختری یا جاهای دیگر آسیب می رساند. حتی آرزوی خود را در حکومت کنند؟

البته برعکس آن نیز صادق است. حزب الله لبنان نسبت به 20 سال پیش توانایی بیشتری برای حمله به اسرائیل دارد، اما این ظرفیت برای تخریب به این گروه اجازه نمی دهد شرایط خود یا مسائل سیاسی عمیق تر را که منجر به درگیری با اسرائیل و خطر جنگ منطقه ای گسترده تر می شود، دیکته کند. حل کن.

من نمی‌گویم که نیروی هوایی مدرن بی‌ارزش است، یا اینکه اگر دولت‌ها مجبور به تکیه بر اشکال ابتدایی بمباران دوربرد باشند، جهان وضعیت بهتری خواهد داشت. اگر نیروی هوایی با نیروهای زمینی توانمند ترکیب شود، می تواند در دستیابی به اهداف سیاسی با دقت انتخاب شده بسیار مؤثر باشد. به عنوان مثال، نیروی هوایی ایالات متحده نقش مهمی در کمک به بیرون راندن داعش از قلمروی ایفا کرد که این گروه در دوره کوتاه مدت حکومت خود کنترل می کرد، اما این تنها به این دلیل امکان پذیر بود که نیروهای زمینی عراق و ایران در تلاش بودند تا این گروه را در آنجا بازپس گیرند و آرام کنند.

نظریه پرداز نظامی کارل فون کلاوزویتز به درستی گفت: “جنگ ادامه سیاست است” و ظرفیت مخرب به تنهایی برای دستیابی به اهداف سیاسی به ندرت کافی است. موفقیت در درجه اول به انتخاب اهداف واقع بینانه بستگی دارد، بلکه به تمایل به پرداختن به علل سیاسی اساسی و به رسمیت شناختن تمایل هر کشور برای اداره خود بستگی دارد. هر کس معتقد است که تنها از طریق بمباران نظامی می تواند راه پیروزی را هموار کند در اشتباه است. اگر این حقیقت را درک کنیم، وضعیت همه ما بهتر خواهد بود و امیدواریم که رهبران مشتاق بیشتری آن را درک کنند.


* خالق «تعادل تهدید»، استفان والت، نظریه‌پرداز روابط بین‌الملل است. والت معتقد است کشورهایی که از چهار مزیت برخوردارند: مجاورت جغرافیایی، توزیع امکانات، قابلیت تهاجمی و درک مقاصد تجاوز، قادر به دفع تهدیدهای خارجی یا تلاش برای ارائه تهدید هستند.

تبلیغات بنری

fararu به نقل از همه در یک

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *