مجله اینترنتی همه در یک

رسانه تخصصی اینترنتی همه در یک

تلاش بی ثمر آنتونی بلینکن برای تطهیر کارنامه و عملکرد دولت بایدن

۱ دقیقه خوانده شده

تبلیغات بنری


تلاش بی‌ثمر آنتونی بلینکن برای پاکسازی سوابق و عملکرد دولت بایدنبعدی- آناتول لئون مدیر برنامه اوراسیا در موسسه کوینسی و استاد سابق دانشگاه جورج تاون قطر

به گزارش همه در یک به نقل از مجله Responsible Statecraft; با توجه به زمان انتشار و هدف اصلی این مقاله، شاید تحلیل عمیق آن چندان مثمر ثمر نبوده باشد. اما این شوخی با اظهارنظری همراه بود که به دلایل اساسی شکست استراتژی آمریکا پس از پایان جنگ سرد تاکنون (در هر دو دولت دموکرات و جمهوری خواه) پرداخته است.

سیاست گذاری به معنای تصمیم گیری آگاهانه است. از روز اول، پرزیدنت بایدن و معاون رئیس جمهور کاملا هریس یک تصمیم اساسی و استراتژیک گرفتند: در جهانی که هر روز رقابتی تر و بی ثبات تر می شود، ایالات متحده نمی تواند به تنهایی به جلو حرکت کند. این بخش اشاره روشنی به سیاست «اول آمریکا» در دوره ترامپ است و تا حدی در لحن و بیان موجه به نظر می رسد، زیرا بخشی از این رویکرد نگرانی های عمیقی را در میان متحدان ایالات متحده ایجاد کرده است.

با این حال، در عمل، دولت ترامپ هرگز به دنبال «به تنهایی» نبوده است. این دولت «پیمان ابراهیم» را بین اسرائیل و تعدادی از کشورهای عربی ایجاد کرد. و توافقاتی که بلینکن و دولت بایدن به اشتباه آن را محور اصلی سیاست های خود در خاورمیانه قرار دادند. در آسیا، دونالد ترامپ تلاش های گسترده ای انجام داده است تا هند و سایر کشورها را به یک سیستم مشارکت امنیتی با ایالات متحده متصل کند. در اروپا، او سعی کرد با استفاده از زبان تهدید، اعضای اروپایی ناتو را متقاعد کند که بودجه دفاعی خود را افزایش دهند. این رویکردی است که دولت بایدن به آن ادامه داده است، البته با لحنی دیپلماتیک تر.

در نهایت، اگرچه تقویت اتحادها و مشارکت های ایالات متحده ممکن است یک رویکرد استراتژیک یا حتی فلسفی در نظر گرفته شود، اما نمی توان آن را یک “گزینه” واقعی در نظر گرفت. در سیاست خارجی، “انتخاب” به معنای انتخاب بین گزینه های جایگزین و رقابتی است و اغلب شامل یافتن نه بهترین راه حل، بلکه کم ضررترین گزینه است. برای دولت های آمریکا و نخبگان مشاور آنها، شجاعت اخلاقی و سیاسی بسیار مهم است. زیرا انتخاب بین اهداف مختلف سیاست خارجی ناگزیر به خشم یا مخالفت یک یا چند گروه فشار داخلی قدرتمند منجر می شود.

شکست دولت بایدن و همه نهادهای حاکمیتی آمریکا در سه دهه گذشته در گذراندن این آزمون نشان می‌دهد که ایالات متحده در مجموعه‌ای از اهداف متناقض گیر کرده است:

از یک سو به دنبال حفظ روابط مسالمت آمیز با روسیه است و از سوی دیگر به دنبال حذف نفوذ خود در میان همسایگان نزدیک خود است.

از یک طرف از پیروزی کامل اوکراین حمایت می کند و در عین حال تلاش می کند از جنگ هسته ای با روسیه جلوگیری کند.

از یک سو با افراط گرایی مانند داعش و القاعده مبارزه می کند، اما از سوی دیگر برای سرنگونی دولت های لیبی و سوریه به همان گروه های افراطی متوسل می شود.

از یک سو به طور نمادین از راه حل دو کشوری برای فلسطین دفاع می کند، اما از سوی دیگر از اسرائیل بی قید و شرط حمایت می کند.

از یک سو ادعای اخلاقی خود برای رهبری جهانی را بر دفاع از دموکراسی و حقوق بشر استوار می کند و از سوی دیگر از کشتار دسته جمعی غیرنظامیان فلسطینی و لبنانی توسط اسرائیل حمایت و حمایت می کند.

از یک سو، این کشور تغییرات آب و هوایی را به عنوان یک تهدید وجودی می شناسد، اما از سوی دیگر، سیاست هایی را دنبال می کند که به بودجه نظامی هنگفتی نیاز دارد و فراتر از سرمایه گذاری در انرژی های جایگزین یا اقدامات تغییرات آب و هوایی است.

از یک سو تلاش می کند با چین در زمینه تغییرات اقلیمی همکاری کند. از سوی دیگر به دنبال تضعیف رشد اقتصادی این کشور است.

مهمتر از همه، این ناتوانی در انتخاب، ایالات متحده را از پیروی از یکی از قدیمی ترین اصول واقع گرایی باز داشت: تفرقه بینداز و حکومت کن. بخش بزرگی از مقاله بلینکن به بررسی ضرورت مقابله با تهدیدی اختصاص دارد که وی آن را در نتیجه اتحاد «نیروهای ارتجاعی» یعنی چین، روسیه، ایران و کره شمالی می‌داند و به موفقیت‌های ادعایی اشاره می‌کند. دولت بایدن در این زمینه

خود آنتونی بلینکن اعتراف می کند که «تاریخ چین، روسیه، ایران و کره شمالی پیچیده و دارای منافع متضاد است و اتحاد بین آنها به هیچ وجه با ساختار محکم و بلندمدت اتحادهای آمریکایی قابل مقایسه نیست». در پشت پرده ادعاهای جاه طلبانه دوستی و حمایت، روابط این کشورها عمدتا مبتنی بر معاملات موقت و منافع زودگذر است. همکاری بین آنها مستلزم پذیرش امتیازات و تهدیداتی است که هر یک از این کشورها ممکن است در طول زمان ناخوشایند و دشوار باشند.

اما آنتونی بلینکن به این سؤال بدیهی پاسخ نمی‌دهد: چرا این کشورها اکنون علیه ایالات متحده متحد می‌شوند، در حالی که بیست سال پیش هیچ نشانه‌ای از چنین نزدیکی وجود نداشت؟ آیا دلیل اصلی این ارتباط این نیست که دولت های آمریکا به جای تلاش برای مصالحه با حداقل یکی از این کشورها برای جلوگیری از اتحاد آنها علیه واشنگتن، همواره بر تهدید هم زمان آنها تاکید کرده اند؟

این ناتوانی در اعمال اصول اساسی عقل سلیم به دولت بایدن محدود نمی شود. در واقع، در طول نسل گذشته، بر بسیاری از دستگاه های سیاست خارجی و امنیتی آمریکا نیز تأثیر گذاشته است. علاوه بر این، از آنجایی که سیاستمداران، مقامات و تحلیلگران آمریکایی یا قادر به درک این واقعیت نیستند، یا اگر متوجه شوند، از ترس آسیب رساندن به شغل خود از بیان علنی آن اجتناب می کنند، مجبور به اتخاذ این موضع می شوند که با رفتار این کشورها در تضاد است. به جای اینکه بر اساس ارزیابی منطقی از تهدیدات شکل بگیرد، ناشی از خصومت ریشه دار نسبت به ایالات متحده و نظم بین المللی موجود است.

فرض دیگری – شاید ناگفته – و حتی ناخودآگاه – وجود دارد که زیربنای موضع بلینکن و بسیاری از ساختار دولت ایالات متحده است: این باور که ایالات متحده آنقدر قدرت دارد که نیازی به انتخاب بین اولویت های مختلف ندارد و همیشه می تواند در نهایت خواسته های خود را تحمیل کند. اما ترس و اضطرابی که در سال‌های اخیر باعث تیرگی افکار آمریکا شده است، دقیقاً به این دلیل است که قدرت این کشور بر دیگر دولت‌ها دیگر آنقدر قوی نیست که بود و دیگر از برتری مطلقی که زمانی برخوردار بود، برخوردار نیست. یک بار بود.

بنابراین، ادعای بلینکن در مورد موفقیت ایالات متحده در بسیج “جامعه بین المللی” علیه روسیه در جنگ اوکراین و اعمال تحریم های موثر تنها به این دلیل قابل دستیابی است که او عمدا رفتار و مواضع واقعی کشورهایی مانند هند، آفریقای جنوبی و برزیل را نادرست معرفی می کند. . اکثریت کشورهای جهان نادیده می گیرند و این کشورها نه تنها از شرکت در تحریم ها خودداری کردند، بلکه بارها خواستار صلح فوری شدند. این درخواستی است که واشنگتن بارها آن را نادیده گرفته است.

کاملاً واضح است که بلینکن همچنین خواسته های اکثریت قاطع اعضای سازمان ملل در مورد حمایت ایالات متحده از جنگ های اسرائیل در فلسطین و لبنان را نادیده می گیرد. این خواسته‌ها نه تنها در نگرانی برای حفظ قانون و نظم بین‌المللی که ایالات متحده مدعی دفاع از آن در برابر «ارتجاع‌گران» است، بلکه در نگرانی‌های عملی در مورد اثراتی که یک جنگ گسترده‌تر بر قیمت‌های جهانی انرژی خواهد داشت، ریشه داشت. اما بلینکن مدعی است که “دولت بایدن به نوبه خود، به طور خستگی ناپذیر با شرکای خود در خاورمیانه و سراسر جهان برای پایان دادن به درگیری و کاهش رنج غزه کار می کند.”

این گفته نه تنها یک دروغ محض است، بلکه توهین به شعور بشریت است; توهینی که هیچ دولتی در دنیا (به جز دولت آمریکا) نمی توانست آن را جدی بپذیرد. تحقیر اکثریت انسانی نمی تواند مبنایی منطقی برای دیپلماسی آمریکایی باشد، اما به نظر می رسد که “احترام به دیدگاه های جهان” مدت هاست که در تفکر تشکیلات آمریکایی غایب بوده است.

تبلیغات بنری

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *