روسیه اکنون مستعمره چین است در حالی که هنوز رویای امپراتوری به سر میبرد!
۱ دقیقه خوانده شدهبعدی- الکساندر جی. متل; او یک مورخ، دانشمند سیاسی و نویسنده آمریکایی است. در شهر نیویورک زندگی می کند. او استاد علوم سیاسی در دانشگاه راتگرز در نیوجرسی است. Motil در تاریخ اوکراین، روسیه و اتحاد جماهیر شوروی تخصص دارد. موتیل به غیر از نوشتن آثار آکادمیک، تفسیرها و مشاهداتی را در نشریاتی مانند Foreign Paralysis و Kyiv Post نوشت. او نویسنده هشت کتاب دانشگاهی است. همه آثار او به شدت مفهومی و نظری است و تلاش میکند تا علوم سیاسی را بر پایهای فلسفی بنا کند و در عین حال به این نتیجه برسد که همه نظریهها ناقص هستند و کثرتگرایی نظری اجتنابناپذیر است. او در سال 2001 در کتاب خود به نام پایان امپراتوری، چارچوبی نظری برای مطالعه ساختار امپراتوری ها به عنوان یک ساختار سیاسی ارائه کرد. موتیل سه نوع ساختار امپراتوری را توصیف می کند: پیوسته، ناپیوسته و ترکیبی. او همچنین درجات مختلفی از امپراتوری را پیشنهاد می کند: رسمی، غیررسمی و هژمونیک. کتاب دایره المعارف ناسیونالیسم: مفاهیم اساسی او با ترجمه کامران وانی و محبوبه مهاجر در سال 1384 توسط دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی به فارسی ترجمه و منتشر شد. متیل همچنین یکی از سردبیران مجله فعال امنیتی 19 چهل و پنج است. ملی گرا. بر اساس نظرسنجی Academic Influence، موتیل در بین ده دانشمند سیاسی تأثیرگذار امروز در رتبه ششم قرار دارد.
بر اساس این گزارش به نقل از هیل. روسیه پوتین مبتنی بر یک تضاد ناپایدار است. این کشور یک مستعمره و کشوری است که مشتاق احیای امپراتوری سابق خود است. این در حالی است که امکان حضور یک کشور در هر دو موقعیت همزمان وجود ندارد و روسیه به زودی مجبور خواهد شد یکی از این دو جهت را انتخاب کند.
همه شواهد حاکی از یک نتیجه دلخراش برای سازندگان امپراتوری انتقام جو کرملین است: روسیه به عنوان یک مستعمره موفق خواهد شد، اما به عنوان یک امپراتوری شکست خواهد خورد. اغلب گفته می شود که پوتین در واقع موفق شده است کشورش را به دست نشانده چین تبدیل کند. این درست است، اما رابطه روسیه با همسایه قدرتمندتر خود در جنوب نمونه ای حتی افراطی تر از «استعمار» است.
مستعمرات مناطقی هستند که تحت حاکمیت محلی هستند و در معرض اولویت های سیاسی و اقتصادی تعیین شده توسط قدرت های خارجی قرار دارند. مستعمرات کاملاً مستقل نیستند زیرا آنها تصمیماتی که سرنوشت آنها را تعیین می کند نمی گیرند. از این منظر، روسیه پوتین اکنون مستعمره چین است، همانطور که مسکو قرون وسطایی مستعمره امپراتوری مغول بود. سفر اخیر پوتین به پکن با همراهی اکثر وزرای او به وضوح نشان می دهد که چه کسی ارباب و چه کسی پیرو است.
جای تعجب نیست که یکی از نتایج این معامله قراردادی بود که چین را قادر به اجاره زمین های بزرگ در مسکو کرد. به همان اندازه جای تعجب نیست که پوتین روسیه را به تامین کننده مواد خام برای چین و خانه میلیون ها مهاجر چینی تبدیل کرده است. پس جای تعجب نیست که چین نقشه هایی از خاور دور روسیه با نام های چینی برای شهرهای روسیه تولید می کند. برخی از تحلیلگران روسی اصرار دارند که چین به مداخله در نبردهای سیاسی نخبگان روسیه ادامه می دهد، که با توجه به سهم فزاینده چین در حفظ ثبات و اطاعت کرملین از پکن، جای تعجب نخواهد داشت.
ماهیت هژمونی چین بر روسیه هر چه باشد و صرف نظر از شعارهای رهبران دو کشور در مورد عشق ابدی بین دو کشور، قطعاً به خزنده و استمرار استعمار منجر خواهد شد. با توجه به عدم تطابق اقتصادی بین چین و روسیه، دخالت روسیه در جنگی که نمیتواند برنده شود، و ناتوانی آشکار پوتین در مدیریت مؤثر تضمینهای خود به چین، انگیزه بیشتری برای مداخله در امور داخلی روسیه نسبت به اصلاح اشتباهات کرملین و محافظت از آن وجود خواهد داشت. سرمایه گذاری های شما
از قضا، روسیه پوتین می خواهد امپراتوری روسیه سابق را احیا کند و در عین حال به مستعمره چین تبدیل شود. پوتین خود را نسخه معاصر پیتر کبیر، تزار تشنه خونی می داند که مسکو را مقر امپراتوری روسیه قرار داده است. پوتین همچنین از الکساندر دوگین، فیلسوف امپریالیست کنونی، و آنتون دنیکین، ژنرال ارتش امپراتوری روسیه و فرمانده نظامی جنبش سفید در جنگ داخلی روسیه که در سال های پرتلاطم پس از به دست گرفتن قدرت توسط بلشویک ها بودند، تمجید کرد. پوتین دو بار برای تصاحب جواهر تاج روسیه به اوکراین حمله کرده است. دامنه جاه طلبی های او به قفقاز، آسیای مرکزی و اروپای شرقی کشیده شده است و همه مذاکرات و اقدامات توسعه طلبانه او همزمان با وضعیت روسیه به عنوان مستعمره چین صورت می گیرد.
این رویکرد پوتین موفق نخواهد بود. امپراتوری ها سرزمین ها را به عنوان مستعمره مستعمره می کنند، اما مستعمرات به امپراتوری تبدیل نمی شوند. مستعمراتی که در آرزوی تبدیل شدن به امپراتوری بودند، تنها توانستند در بی ثبات کردن روابط خود با اربابان امپراتوری خود موفق شوند.
اگرچه چین چاره ای جز جانبداری از روسیه در جنگ ندارد، اما این جنگ و بی ثباتی ناشی از آن آخرین چیزی است که چین به آن نیاز دارد. ادعای چین برای هژمونی جهانی مبتنی بر قدرت اقتصادی، نفوذ نظامی و شیوه زندگی در شرایط کنونی بینالمللی است. یک جنگ نادرست که بزرگترین مستعمرهاش، روسیه را بیثبات میکند و روابط پرسود چین با بقیه جهان را مختل میکند، ممکن است منافع کوتاهمدتی برای پکن به همراه داشته باشد، اما در نهایت شکستی برای خود چین خواهد بود.
اگر موج جنگ در اوکراین علیه روسیه باشد، چین باید از مسکو بخواهد که نفوذ خود را متوقف کند و به خود بیاید. نگرانکنندهتر هم برای چین و هم برای روسیه، احتمال بسیار واقعی این است که روسیه در جنگ شکست بخورد یا ضربه سختی ببیند که پوتین، رژیم او و روسیه شکننده مورد حمله داخلی روسها و غیرروسها در داخل روسیه قرار گیرند. مستعمرات ضعیف هستند، و اگرچه ادعا می کنند که جنگجو هستند، اما وقتی شکست می خورند، شورش ها، کودتاها و جنگ ها در داخل مستعمره بسیار رخ می دهد.
اگر روسیه پوتین به این سمت حرکت کند، چین با یک انتخاب دردناک روبرو خواهد شد: یا تماشای سوختن مستعمرهاش یا تلاش برای حمایت از آن با هزینه سنگین برای پکن. روسیه ممکن است از طوفان ناشی از آن یاد بگیرد که دیگر هرگز به یک امپراتوری تبدیل نخواهد شد. شاید چین یاد بگیرد که داشتن مستعمرات پارانوئید یا هذیان ارزشش را ندارد. در همین حال، اوکراین از تماشای غرغر مسکو و پکن لذت خواهد برد. در این میان غرب باید با لذت اوضاع را تماشا کند.
fararu به نقل از همه در یک