مجله اینترنتی همه در یک

رسانه تخصصی اینترنتی همه در یک

فلسفۀ «ارباب حلقه‌ها» و داستان افلاطونی «حلقه گوگس»

۱ دقیقه خوانده شده
فلسفۀ «ارباب حلقه‌ها» و داستان افلاطونی «حلقه گوگس»

تبلیغات بنری


در رمان معروف «ارباب حلقه‌ها» حلقه‌ای به اصطلاح قدرت وجود دارد که می‌تواند روان‌شناسی افراد را تحت تأثیر قرار دهد و آنها را به سمت فساد و بی‌عدالتی سوق دهد. اما فرودو بگینز کسی است که بالاخره می تواند در مقابل این نیروی منحرف بایستد و حلقه را نابود کند. جالب است بدانید که این داستان، هم از نظر مضمون اصلی و هم از نظر نتیجه، بسیار شبیه داستانی است که افلاطون، فیلسوف یونان باستان، در یکی از رساله هایش مطرح کرده است.

به گزارش فرادید، گفته شد که نویسنده ارباب حلقه ها از این داستان افلاطونی بی اطلاع بوده است. با این حال، شباهت جالب و غیرقابل انکاری بین این دو داستان وجود دارد. اما داستان افلاطون چیست و چه هدفی دارد؟

یکی از مشهورترین بحث‌ها درباره «عدالت» در تاریخ فلسفه در فصل دوم «جمهوری» افلاطون مطرح شد. در این متن شاهد گفت و گوی بین شخصیت های سقراط و گلاکون هستیم.

گلاکون مدعی است که هیچ دلیل ذاتی برای «عادل بودن» وجود ندارد، بلکه تنها دلیل عادل بودن، اجتناب از پیامدهایی مانند «مجازات» است. به عبارت دیگر، گلاکون این دیدگاه اولیه انسان‌شناختی را دارد که انسان‌ها بر اساس نیازها و خواسته‌های خود عمل می‌کنند و اگر به گونه‌ای دیگر عمل می‌کنند، تنها به دلیل ترس از مجازات است و نه به دلیل «عدالت ذهنی». اما جالب ترین جنبه اظهارات گلاوکون، داستانی است که او برای توجیه نظر خود بیان می کند.

فلسفۀ «ارباب حلقه‌ها» و داستان افلاطونی «حلقه گوگس»

داستان انگشتر گوگوس

شخصیت اصلی این داستان مردی به نام گوگیس است. چوپان جوان اهل لیدیا. یک روز، زمانی که گوگس از گله خود مراقبت می کرد، ناگهان طوفانی رخ داد. در همین حین، نزدیک جایی که گوگیس بود، زمین حرکت کرد و سوراخی در آن باز شد. گوگس به داخل شکاف رفت و تابوتی با جسد باستانی در آن یافت. انگشتری روی انگشت جسد بود. گوگس حلقه را گرفت و از شکاف بیرون آمد.

مدتی بعد، زمانی که جوگیس در جمع چوپانان دیگر نشسته بود و با حلقه خود بازی می کرد، متوجه شد که وقتی حلقه را روی انگشت خود می چرخاند، نامرئی می شود و چوپانان دیگر نمی توانند آن را ببینند. او آزمایش را تکرار کرد و هر بار همین اتفاق افتاد.

زمانی که جوگیس متوجه شد که این توانایی را برای نامرئی شدن به دست آورده است، نقشه ای برای نفوذ به کاخ پادشاه طراحی کرد. او با ورود به قصر و استفاده از قدرت جادویی حلقه، ملکه را فریب داد و با همدستی او علیه شاه توطئه کرد تا او را بکشد و جای او را بگیرد.

نتیجه گیری داستان؛ اخلاق “قراردادی”.

پس از بیان این داستان، گلاکون ادعا می کند که اگر هر مردی به همان اندازه قدرتمند بود و می توانست مانند گوگس به سراغ هر زنی برود و بدون ترس از عواقب آن ثروتی به دست آورد، چنین کارهایی انجام می داد و بنابراین به عدالت و انصاف توجه نمی کرد. انصاف بود

بنابراین، به گفته گلوکین، تنها دلیلی که ما به عدالت و راستگویی می‌چسبیم، این نیست که عدالت را واقعاً چیز خوبی می‌دانیم، بلکه به این دلیل است که از مجازات و دستگیری می‌ترسیم. آنچه واقعاً بد است از نظر ما بی عدالتی و ظلم نیست بلکه مجازات است.

دیدگاهی که افلاطون در این نامه از زبان گلاکون مطرح می کند، مبنای رویکرد «قراردادی» به مفهوم عدالت است; این موضعی است که در طول تاریخ فلسفه توسط فیلسوفانی مانند هابز و دیگران مطرح شده است. بر اساس این دیدگاه، ما اساساً خودخواه و بداخلاق هستیم و اگر اخلاقی عمل می کنیم به این دلیل نیست که عمل اخلاقی با فطرت ما سازگار است، بلکه به این دلیل است که چاره دیگری نداریم.

دیدگاه افلاطونی سقراطی

اما افلاطون در پاسخ به دیدگاه سنتی گلاوکون، دیدگاه دیگری از ماهیت و عدالت انسان را از زبان سقراط مطرح می کند. این دیدگاهی است که خود افلاطون واقعاً به آن اعتقاد داشت.

بر اساس این دیدگاه، حقیقت وجود انسان در روح انسانی او نهفته است، نه در بدن و خواسته های جسمانی او. بنابراین، بزرگترین ضرر و زیانى که ممکن است به انسان وارد شود، فساد نفس او (یعنى بزرگترین سرمایه و اساس وجود او) است، نه مثلاً مجازات بدنى. بنابراین، چون اولین اثر ظلم و ستم، فساد روح ظالم است، هرگز نمی توان گفت که ظلم با فطرت انسان سازگار است.

از نظر افلاطون، هرگز درست نیست که اگر کسی انگشتر گوگوس را داشته باشد، باید مرتکب جرم شود. بله، ممکن است بسیاری از افراد دست به چنین اعمالی بزنند، اما هرکسی که به اعتدال و پاکی روح خود اهمیت می دهد و می خواهد ذهن خود را کنترل کند، می داند که انجام چنین اعمالی قبل از آسیب رساندن به دیگران، او را دچار سردرگمی و تخلف می کند. اضطراب و امیال سیری ناپذیر و آزاردهنده که ناشی از عدم تعادل نیروهای روح است.

به عبارت دیگر، از نظر افلاطون، گرچه حلقه گوگوس می‌تواند انسان را از رنج تنبیه بدنی رها کند، اما هرگز نمی‌تواند به «سعادت» واقعی که حاصل آرامش و اعتدال روحی و روانی باشد، دست یابد. بنابراین فطرت انسان اصولاً به فعل عادلانه گرایش دارد و از ظلم فطری پرهیز می کند.

تبلیغات بنری

fararu به نقل از همه در یک

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *