هیچ انقلابی یکشبه رخ نمیدهد؛ شورش نسل جدید بنگلادش علیه سهمیهبندی
۱ دقیقه خوانده شدهجنیفر چاودری یک روزنامهنگار آزاد بنگلادشی، استراتژیست محتوا، و روزنامهنگار مستقر در نیویورک است که تمرکز گستردهای بر تحلیل مسائل جنسیتی و نژادی دارد.
به گزارش عصر ایران، او اخبار مربوط به مهاجران، پناهندگان، اقلیت ها و رنگین پوستان را پوشش می دهد و سابقه همکاری با رسانه هایی مانند ماری کلر، ان بی سی نیوز، نیویورک تایمز، الجزیره و پالایشگاه را دارد. خانم چاودری در این مقاله به تحولات انقلابی بنگلادش می پردازد و تحلیلی جامع از سیر مبارزات دانشجویی و انقلاب اخیر در این کشور ارائه می کند.
شایان ذکر است که مقالات ترجمه شده در این بخش تنها بیانگر دیدگاه نویسنده و مطابق با دیدگاه مطبوعات بین المللی است.
ابوسعید 25 ساله بود. او کشاورز و یکی از 9 فرزند خانواده بود. او از یکی از بهترین دانشگاه های بنگلادش بورسیه تحصیلی گرفته بود و آرزو داشت روزی شغل دولتی پیدا کند. او ثبات اقتصادی تضمین شده می خواست تا بتواند زندگی خود را پیش ببرد و خانواده اش را از مشکل خارج کند.
در همان زمان، دولت قانونی را تصویب کرد که بر اساس آن 30 درصد از مشاغل دولتی به خانوادههای «مبارزان آزادی»، فرزندان انقلابیونی که پاکستان را سرنگون کردند و بنگلادش را در درگیری خونین سال 1971 آزاد کردند، اعطا کرد.
رویاهایش به هم ریخت. بنگلادش 18 میلیون جوان جویای کار داشت که نمی خواستند پس از فارغ التحصیلی به بیکاران بپیوندند. او تصمیم گرفت دانشجویان را برای ایستادگی در برابر دولت و مبارزه با نابرابری سازماندهی کند. بدین ترتیب او رهبر جنبش ملی اصلاح نظام سهمیهبندی شد و از اینجا جنبش «دانشجویان علیه تبعیض» شکل گرفت.
گفته می شود که او محاصره شده بود، پرچم بنگلادش را حمل می کرد و از سینه خود در برابر پلیس ضد شورش محافظت می کرد. او دستانش را به روی معترضان باز کرد و از مأموران خواست تا به قلبش ضربه بزنند. به او نیز تیراندازی کردند.
تصاویر این کشتار وحشیانه فراقانونی در فضای مجازی دست به دست شد و آتش خشم را شعله ور ساخت که صدها و هزاران دانش آموز را به خیابان ها کشاند. مردم در سراسر کشور همدردی و عزاداری کردند. طبقات مختلف مردم، از معلمان، استادان و والدین گرفته تا وکلا، تاجران و حتی رانندگان ریکشا (ریکشا سنتی) در همبستگی با جنبش به معترضان پیوستند. خشم و حیرت ناشی از مرگ قهرمانانه ابوسعید و بیش از 200 تظاهرکننده دیگر که به دستور نیروهای مسلح دولت کشته شدند قابل توصیف نیست.
آنها جان خود را به دست گرفتند و شعار آزادی و عدالت سر دادند. تلاش آنها بی نتیجه نبود. بالاخره کار شروع شد و دولت خسته شد. دیوان عالی نظام سهمیه بندی را اصلاح کرد و تنها هفت درصد از مشاغل را به نوادگان مبارزان آزادی اختصاص داد، اما دیگر فایده ای نداشت. و هیجان مردم تمام نشد. حتی چنین امتیاز عظیمی برای پایان دادن به خونریزی و انتقام گیری ابوسعید علیه دولت کافی نبود.
خشم قدیمی به جوش آمده بود و مردم را پشت سر خود می کشید. دانشجویان می خواستند به چیزی بیش از اصلاح سهمیه دست یابند. آنها خواهان تغییر اساسی و معنادار بودند. آنها خواهان یک دولت جدید بودند و گفتند که نخست وزیر شیخ حسینه باید برود.
طولی نکشید که آرزوهایشان برآورده شد. شیخ حسینه متوجه شد که آینده بنگلادش در دست معترضان است و نمی تواند عزم جنبش دانشجویی را بشکند، بنابراین از سمت خود استعفا داد و کشور را با عجله ترک کرد.
[م. شیخ حسینه، ۱۵ سال در قدرت بود. عاقبت در پی بالاگرفتن ناآرامیهای دانشجویی و محاصرۀ کاخ نخستوزیری از جانب هزاران معترض، استعفا داد و به هند گریخت. او در سال ۲۰۱۸ در فهرست ۱۰۰ شخصیت تأثیرگذار جهان در نشریۀ تایم قرار گرفت و در سالهای ۲۰۱۵، ۲۰۱۸ و ۲۰۲۲ از سوی مجلۀ فوربز بهعنوان یکی از ۱۰۰ زن قدرتمند جهان انتخاب شد. طولانیترین دورۀ نخستوزیری زنانه در دوران مدرن نیز به نام او مزین است. به دستور او صدها نفر در خلال اعتراضات اخیر داکا (پایتخت بنگلادش) کشته شدند.
او را مظهر مداخلۀ هند در سیاست بنگلادش میدانند. دورۀ ریاستش با رشد اقتصادی قابلتوجهی همراه بود، اما خودکامگی پیشه کرد و از توسعۀ سیاسی غافل ماند. حسینه، سیاستِ مشت آهنین را در پیش گرفت که با تهدید آزادیهای مدنی و سرکوب گستردۀ مخالفان، موجی از نارضایتی در کشور پدید آورد.]
جنبش دانشجویی به رهبری جوانان آرمان گرا مانند ابوسعید توانست دیکتاتوری را که 15 سال بدون عقب نشینی از مواضع سیاسی خود با «مشت آهنین» بر کشور حکومت می کرد، پس از پنج هفته سرنگون کند. موفقیت این جنبش گواه محکمی است که مردم بنگلادش پیشرفت اقتصادی را به قیمت نقض حقوق بشر، سرکوب آزادی ها و زوال دموکراسی درک کرده و دیگر نمی پذیرند.
بنگلادش در دهه گذشته تحت رهبری شیخ حسینه و اتحادیه عوامی (حزب حاکم) از نظر اقتصادی رونق گرفته است. اقتصاد به موفقیت های پی در پی دست یافت. دولت معتقد بود که به قدرت فراقانونی دست یافته است و به بهانه این موفقیت می تواند حقوق شهروندی و آزادی های مدنی را زیر پا بگذارد، احزاب منتقد را سرکوب کند و با نادیده گرفتن قوانین کشور و هنجارهای دموکراتیک آن طور که می خواهد حکومت کند.
شیخ حسینه مدام به خود می بالید که در جامعه ای عقب مانده موفق به نصف کردن نرخ فقر شده است. او از موفقیت اقتصادی به عنوان بستری برای از بین بردن آزادی های مدنی و سرپوش گذاشتن بر قتل روزنامه نگاران و فعالانی استفاده کرد که صرفا به دلیل انتقاد از سیاست های او کشته شدند.
اما تلاش های بی وقفه حسینه برای نشان دادن نقض حقوق بشر، ظلم سیستماتیک، فساد و نابرابری به عنوان قیمت اجتناب ناپذیر رونق اقتصادی نتیجه معکوس داشته است. از دهه گذشته، در کشوری که شاهد شکوفایی روزافزون است، نسل جدیدی ظهور کرده و تغییرات از دل جامعه آغاز شده است.
انقلاب بنگلادش یک شبه اتفاق نیفتاد. از زمان استقلال بنگلادش از پاکستان در سال 1971، جوانان این کشور پیوسته نسبت به اختلالات سیاسی و بی عدالتی رخ داده در این جمهوری جدید واکنش نشان داده اند. آنها نافرمان بودند و از خشونتی که ارتش پاکستان به مردم اجازه می داد رنج می بردند و می دانستند که دو راه پیش روی آنها وجود دارد: سعی کنند خود را با شرایط وفق دهند و به رژیم بپیوندند یا مهاجرت کنند و کشور را ترک کنند.
حقیقت این است که تعداد زیادی از بنگلادشیهای نسلهای قبل در دهههای 1980 و 1990 کشور را به مقصد ایالات متحده، بریتانیا، اروپا و حتی خاورمیانه به دنبال آیندهای بهتر ترک کردند. کسانی که ماندند چاره ای جز خدمت و اجتناب از مقاومت در برابر زیاده خواهی های حکومتی نداشتند.
اما در سال های اخیر، نسل Z در بنگلادش ظهور کرده است [متولدین دهههای 1990 تا 2010]روش جدیدی پیدا شده است. برخلاف پدر و مادرشان، آرزویشان رفتن به غرب یا ماندن و پیوستن به رژیم نیست. هدف آنها بقا و اصلاح کشور است. جوانان بنگلادشی نشان داده اند که حاضر به پذیرش نقض حقوق بشر توسط یک دولت فاسد به قیمت پیشرفت اقتصادی نیستند.
طی سال های 2018-2020، به عنوان یک خبرنگار خارجی، با ده ها جوان در بنگلادش مصاحبه کردم. تقریباً همه آنها به پیشرفت روزافزون اقتصادی و فناوری کشورشان بسیار افتخار می کردند، اما از نقض حقوق شهروندی و نادیده گرفتن دموکراسی می ترسیدند. جوانان بنگلادش از صمیم قلب به کشور خود عشق می ورزیدند و می خواستند به جای سکوت و تعظیم، با مبارزه و تلاش برای بهبود و تغییر، عشق خود را به کشورشان نشان دهند.
در نگاه اول به نظر می رسد که دانشجویان ظرف پنج هفته به طرز معجزه آسایی دولت قدرتمند حسینه را سرنگون کردند، اما واقعیت این است که پایه های انقلاب سال هاست شکل گرفته است. همه افرادی که امسال در اعتراضات دانشجویی شرکت کردند و کسانی که در این راه جان خود را از دست دادند، با رشد روزافزون اقتصادی رشد کردند و در عین حال شاهد اقتدارگرایی و تمامیت خواه شدن دولت بودند.
بسیاری از آنها سال های جوانی خود را صرف یافتن راه هایی برای ترکیب توسعه سیاسی با توسعه اقتصادی کردند و کمپین های اعتراضی متعددی ترتیب دادند. به عنوان مثال، در سال 2018، هنگامی که یک اتوبوس کنترل خود را از دست داد و دو نوجوان در این تصادف کشته شدند، جنبش ایمنی جاده متولد شد. خبر مرگ این دو نوجوان به سرعت در شبکه های اجتماعی منتشر شد و خشم مردم را نسبت به دولت برانگیخت.
دانشآموزان که به مدت پنج روز خیابانها را تصرف کردند، خواستار خیابانهای امنتر، بررسی مجوزها و تنظیم ترافیک شدند که در بنگلادش بسیار دشوار است. تظاهرکنندگان معتقدند که حمل و نقل در بنگلادش با فساد و بی قانونی مواجه است.
در همان سال یک جنبش دانشجویی موفق شد نظام سهمیه بندی را لغو کند. در سال 2019، پس از کشته شدن یک دانشجو توسط فعالان حامی دولت به دلیل انتشار یک پست فیس بوک در انتقاد از دولت، دانشجویان به صورت گسترده به خیابان ها ریختند.
در تمام این جنبش ها، دانشجویان شاهد بودند که حکومت با انواع خشونت، احزاب مخالف و منتقدان آنها را سرکوب می کند. آنها دیدند که نخبگان و صاحبان قدرت نیز موفقیت اقتصادی را دلیلی برای حمایت از اقدامات و سیاست های دولت فعلی می دانند.
در تمام این سال ها بارها دانشجویان دلسرد شدند و روحیه انقلابی آنها کم رنگ شد. اما گذشت زمان به آنها آموخته است که برای رسیدن به هدف باید بسیار بردبار و بالغ و خواستار عمل کنند و شور آزادی را همیشه در روح خود حفظ کنند. آنها می خواستند بنگلادش را از چنگال دولت نجات دهند و کشور را به ماهیت واقعی خود بازگردانند. آنها معتقد بودند که نقش هر حکومتی تنها اجرای قانون، احترام به حقوق همه شهروندان و حمایت از آرمان های دموکراتیک است.
جوانان شجاع بنگلادش پس از پنج هفته مبارزه روزانه، حضور مداوم در خیابان، تحمل درد، ترس وصف ناپذیر و ریختن خون عزیزان جان خود را به دست گرفتند و پیروز شدند. آنها اکنون مسئول اصلاح کشور هستند و شاید برای اولین بار دلیلی برای امیدواری به آینده دارند.
اکنون ما با یک دولت موقت تحت نظارت ارتش بنگلادش روبرو هستیم. برخی از مردم نگران این احتمال هستند، زیرا متوجه شده اند که چنین دولت هایی در گذشته در حمایت از حقوق ملی و تحقق آرمان های دموکراتیک شکست خورده اند.
رهبران دانشجویی که ما را به این برهه تاریخی رساندند تاکید کردند که دولت موقت مانند دولت گذشته نخواهد بود و دولت جدید از مسیر توسعه سیاسی خارج نخواهد شد و قدرت و آرامش را به مردم باز خواهد گرداند. امیدوارم این رهبران جوان به وعده های خود پایبند باشند، زیرا وطن آنها آینده و رویای زندگی آنهاست. رویایی که می توانید برای رسیدن به آن همه چیز را فدا کنید.
fararu به نقل از همه در یک