وقتی «زشت بودن» جرم بود؛ ماجرای یکی از عجیبترین قوانین آمریکا
۱ دقیقه خوانده شدهتحقیقات نشان داده است که زیبایی در روابط، مدرسه و محل کار به شما کمک می کند. اما اگر جذاب نبودن فقط یک مشکل اجتماعی نبود، بلکه یک «جنایت» بود؟ از اواسط قرن 19 تا اواسط قرن 20، به اصطلاح “قوانین فحاشی” افراد “منزجر کننده” را از مکان های عمومی در سراسر ایالات متحده منع می کرد.
به گفته فرید، در حالی که ما در مورد “امتیاز زیبایی” (امتیازات اجتماعی داده شده به کسانی که خواه ناخواه با معیارهای زیبایی جامعه تطابق دارند) زیاد می شنویم، “قوانین زشت” تصویب شده در آمریکا و پیامدهای آنها با آنها سازگار نیست. این امر استانداردها را به میزان قابل توجهی افزایش داده است. در اینجا نگاهی می اندازیم به آنچه که این قوانین کمتر شناخته شده در مورد آرمان های زیبایی آمریکایی نشان می دهند و چگونه بر افرادی که این استانداردها را رعایت نمی کردند تأثیر می گذارد.
قوانین زشتی چیست و چگونه شکل گرفته اند؟
با گسترش شهرها و شلوغ شدن فضاهای عمومی، تاکید بیشتری بر حفظ نظم و زیبایی در محیط های شهری شد. در سال 1867، سانفرانسیسکو اولین شهری بود که “هر فردی را که بیمار، ناقص یا به هر طریقی از نظر جسمی ضعیف است و ظاهری نفرت انگیز یا زننده دارد” را از “نمایش خود در برابر عموم” منع کرد.
این قانون که به سرعت در سایر شهرها و ایالت ها از جمله رنو، نوادا، پورتلند، اورگان، شیکاگو، ایلینویز و نیواورلئان، لوئیزیانا، پنسیلوانیا گسترش یافت، افراد دارای معلولیت بینایی را هدف قرار داد. این بخشی از یک تلاش بزرگتر برای کنترل رفتار عمومی و اجرای هنجارهای اجتماعی بود که اغلب در کنار محدودیت های مربوط به نژاد، تبار و طبقه اجتماعی اعمال می شد.
آگهی در روزنامه سانفرانسیسکو کال مورخ 9 مارس 1895 که اجرای قانون “فحاشی” را در سانفرانسیسکو اعلام می کرد.
برخی از مردم این قوانین را به عنوان یک اقدام بهداشت عمومی توجیه کردند، با این باور اشتباه که حضور عمومی یک معلول جسمی ممکن است باعث بیمار شدن افراد سالم شود. برخی دیگر استدلال کردهاند که اجازه دادن به افراد دارای معلولیت برای گدایی پول، فرصتی برای افرادی که وانمود میکنند ناتوانی هستند، فراهم میکند تا از موقعیت استفاده کنند. اما به نظر می رسد که انگیزه اولیه این قوانین نفرت و انزجار بوده است.
روزنامهنگار جونیوس هنری براون در کتاب خود در سال 1869 به نام «متروپلیس بزرگ» درباره زندگی در نیویورک نوشت: «وقتی برای صرف غذا به رستورانی میروید یا میخواهید با یکی از عزیزانتان ملاقات کنید، اصلاً خوشایند نیست که با یک زشت روبرو شوید. بینایی.»
این قوانین برخی از افراد را از کسب درآمد محروم کرد. فروشندگان خیابانی، متکدیان و نوازندگان ناتوان مجبور به ترک کار شدند زیرا حضور آنها مانع از لذت عمومی از فضاهای شهری می شد.
به عنوان مثال، در اواسط دهه 2000، یک مرد 35 ساله از کلیولند که دست و پاهایش فلج شده بود، مجبور شد شغل خود را به عنوان روزنامه فروشی به دلیل قانون ترک کند. او برای تامین مخارج زندگی خود و خانواده اش مجبور شد از صاحب یک داروخانه محلی برای پرسه زدن در پله های جلوی داروخانه اجازه بگیرد تا بتواند در ملک شخصی باشد نه در مکان عمومی.
برخی از حامیان این قوانین معتقدند که اگر معلولان از خیابان به مؤسسات منتقل شوند، مراقبت های بهتری دریافت خواهند کرد. با این حال، این رویکرد تنها به حاشیه راندن بیشتر منجر شد، زیرا افراد دارای معلولیت را از حق تعیین سرنوشت خود محروم کرد و آنها را از بقیه جامعه منزوی کرد.
اما البته همه با قوانین زشتی موافق نبودند. برخی از شهرداران شروع به صدور مجوزهای ویژه برای افراد دارای معلولیت برای حفظ درآمد خود کردهاند و هنگام تلاش پلیس برای دستگیری این افراد، افراد ناظر اغلب مداخله میکنند. این موارد اجرای این قوانین را با مشکل مواجه می کرد.
به عنوان مثال، در سال 1936، زمانی که یک افسر پلیس شیکاگو سعی کرد بن لوئیس، یک مرد سیاهپوست معلول را با لگد زدن به پای خوب او دستگیر کند، چهار نفر از تماشاچیان سفیدپوست به افسر حمله کردند و صدها نفر دیگر به حمایت از او آمدند.
تاثیر ماندگار قوانین زشتی
اگرچه قوانین فحاشی دیگر به طور رسمی اجرا نمی شود (آخرین دستگیری ثبت شده مربوط به قوانین فحاشی در سال 1974 در اوماها، نبراسکا بود)، میراث آنها همچنان بر نگرش نسبت به معلولیت و اقامتگاه های عمومی تأثیر می گذارد.
به گفته سوزان شویک، نویسنده کتاب “قوانین زشت” ناتوانی در اماکن عمومی: «به جای قوانین فحاشی عمومی، شهرها اکنون برنامههای مدیریتی مدرنی دارند که برای جلوگیری یا دلسردی برخی افراد از انجام کارهایی طراحی شده است که دیگران آن را ناپسند میدانند، مانند ممنوعیت ایستادن طولانی در جاده، نشستن در جاده، خوابیدن، یا حجیم شدن یا فقر ظاهری.
فعالان حقوق معلولان در دهه 1970 از این قوانین به عنوان نمونه تکان دهنده تبعیض استفاده کردند که بر نیاز آنها به حمایت از حقوق مدنی تأکید کرد. فعالیت آنها منجر به تصویب قانون آمریکاییهای دارای معلولیت در سال 1990 شد که بر اساس آن شرکتها و دولتها باید برای افراد دارای معلولیت مسکن فراهم کنند.
fararu به نقل از همه در یک