مجله اینترنتی همه در یک

رسانه تخصصی اینترنتی همه در یک

پکن چگونه توانسته ناهار امریکا را بخورد؟

۱ دقیقه خوانده شده
پکن چگونه توانسته ناهار امریکا را بخورد؟

تبلیغات بنری


پکن چگونه توانسته ناهار امریکا را بخورد؟بعدی- استیون والت; او از پژوهشگران برجسته مکتب رئالیستی روابط بین الملل است. او در سال 2018 کتابی به نام «جهنم نیت خوب» منتشر کرد که در آن اظهار داشت که در طول سه دهه گذشته، ایالات متحده یک «هژمونی لیبرال» را دنبال کرده است که در آن ایالات متحده سیاست ایجاد یک نظام آزاد را دنبال کرده است. اقتصاد بازار، لیبرال دموکراسی و حقوق بشر. در سرتاسر جهان باید با استراتژی «خارج از مرزها» جایگزین شود.

به گزارش همه در یک به نقل از مجله فارین پالیسی، در هر زمینه رقابتی، رقبا مدام در تلاش برای پیشرفت هستند. آنها به دنبال نوآوری هایی هستند که موقعیت آنها را بهبود بخشد و سعی می کنند هر چیزی را که برای مخالفانشان مفید به نظر می رسد تقلید کنند. ما این پدیده را در ورزش، تجارت و سیاست بین المللی می بینیم. تقلید به معنای انجام دقیقا همان کاری نیست که دیگران انجام داده اند، بلکه نادیده گرفتن سیاست هایی که به نفع دیگران بوده و خودداری از انطباق با آنها راهی برای ادامه شکست در رقابت است.

امروزه، نیاز به رقابت مؤثرتر با چین شاید تنها موضوع سیاست خارجی باشد که تقریباً همه دموکرات‌ها و جمهوری‌خواهان در آمریکا بر سر آن توافق دارند. این اجماع بودجه دفاعی ایالات متحده را شکل می دهد، آمریکا را تشویق می کند تا مشارکت در آسیا را تقویت کند و گسترش جنگ تجاری با فناوری پیشرفته را تشویق می کند. با این حال، جدای از متهم کردن چین به دزدی فناوری آمریکایی و نقض قراردادهای تجاری قبلی با پکن، گروهی از کارشناسان آمریکایی نگران چین به ندرت به اقدامات گسترده‌تری که به پکن در انجام این کار کمک کرد توجه می‌کنند. اگر چین واقعاً ناهار آمریکا را می خورد، آیا آمریکایی ها نباید از خود بپرسند پکن چه کاری را درست انجام می دهد و ایالات متحده چه کاری را اشتباه انجام می دهد؟ آیا رویکرد چین به سیاست خارجی می تواند درس های مفیدی برای واشنگتن ارائه دهد؟

مطمئناً، بسیاری از پیشرفت های چین به دلیل اصلاحات صرفاً داخلی بوده است. این پرجمعیت‌ترین کشور جهان همواره دارای پتانسیل بالایی بوده است، اما این پتانسیل بیش از یک قرن است که به دلیل اختلافات عمیق داخلی یا سیاست‌های اقتصادی معیوب مارکسیستی سرکوب شده است. هنگامی که رهبران چین مارکسیسم (اما نه لنینیسم!) را کنار گذاشتند و اقتصاد بازار را پذیرفتند، افزایش شدید قدرت نسبی آن کشور اجتناب ناپذیر شد و تلاش های دولت بایدن برای توسعه یک سیاست صنعتی ملی از طریق قانون کاهش قیمت و سایر قوانین، مسلماً نمی تواند. اجتناب شود. این نشان‌دهنده تلاشی دیرهنگام برای تقلید از تلاش‌های دولت چین برای کسب موقعیت‌های سطح بالا در چندین فناوری کلیدی است. با این حال، ظهور چین تنها به دلیل اصلاحات داخلی یا مماشات غرب رخ نداد. علاوه بر این، ظهور چین به دلیل رویکرد گسترده چین در برخورد با سیاست خارجی بود، چیزی که رهبران ایالات متحده باید در نظر بگیرند.

اول و مهمتر از همه، چین از باتلاق پرهزینه ای که بارها آمریکا را محاصره کرده است، اجتناب کرده است. حتی با افزایش قدرت، پکن تمایلی به پذیرش تعهدات پرهزینه بالقوه خارج از کشور نداشته است. چین قول نداده است که مثلاً برای دفاع از ایران یا حمایت از شرکای اقتصادی مختلف خود در آفریقا، آمریکای لاتین یا آسیای جنوب شرقی وارد جنگ شود. چین فن‌آوری‌های ارزشمند نظامی با کاربرد دوگانه را به روسیه می‌دهد و برای آن دستمزد خوبی می‌گیرد، اما به روسیه سلاح‌های مرگبار ارسال نمی‌کند و در نظر ندارد نیروهای نظامی خود را برای کمک به روسیه در جنگ اوکراین بفرستد. شی جین پینگ، رئیس‌جمهور چین و ولادیمیر پوتین، رئیس‌جمهور روسیه ممکن است در مورد شراکت “نامحدود” خود صحبت کنند، اما چین همچنان در معاملات خود با روسیه به معامله سختی می‌پردازد، به‌ویژه وقتی صحبت از سفارش‌های ارزان قیمت نفت و گاز از روسیه می‌شود.

در مقابل، رهبران ایالات متحده همچنان معتقدند که هر زمان که وظیفه حفاظت از کشور دیگری را بر عهده می گیرند، حتی زمانی که آن کشور ارزش استراتژیک محدودی دارد یا نمی تواند کمک زیادی به پیشبرد منافع آمریکا کند، این یک دستاورد سیاست خارجی است. ایالات متحده اکنون به طور رسمی متعهد به دفاع از کشورهای بیشتری نسبت به گذشته در تاریخ خود است، و تلاش برای انجام همه این تعهدات به توضیح اینکه چرا بودجه دفاعی ایالات متحده بسیار بیشتر از بودجه چین است، کمک می کند. اگر ایالات متحده سعی نمی کرد کل جهان را کنترل کند، ممکن بود راه آهن، حمل و نقل شهری و زیرساخت های فرودگاهی در سطح جهانی داشته باشد و مانند چین کسری بودجه کمتری داشته باشد.

آنچه من می گویم به این معنا نیست که توصیه می کنم آمریکا از ناتو خارج شود و تمام تعهدات خود را متوقف کند، بلکه به این معناست که باید در تجدید تعهدات جدید عاقلانه عمل کرد. اگر چین می تواند نقشی قوی و تأثیرگذار در کشورهای سراسر جهان بدون تعهد به حفاظت از آنها ایفا کند، چرا ما نمی توانیم همین کار را انجام دهیم؟

نکته دوم این است که چین برخلاف آمریکا تقریبا با همه کشورها روابط دیپلماتیک و تجاری دارد. دیپلمات های چینی به طور فزاینده ای حرفه ای و به خوبی آموزش دیده اند. رهبران چین اذعان دارند که روابط دیپلماتیک پاداشی برای رفتار خوب دیگران نیست، بلکه پاداشی برای خودشان است. این ابزار ضروری برای به دست آوردن اطلاعات، انتقال نظرات چین به دیگران و پیشبرد منافع پکن از طریق متقاعد کردن به جای زور وحشیانه است. از سوی دیگر، ایالات متحده همچنان تمایلی به به رسمیت شناختن کشورهایی که با آن در تضاد هستند، نیست، رویکردی که درک منافع و انگیزه های آن کشورها را برای ایالات متحده دشوارتر می کند. واشنگتن از به رسمیت شناختن دولت های ایران، ونزوئلا یا کره شمالی امتناع می ورزد، اگرچه می تواند به طور منظم با آنها ارتباط برقرار کند. چین با همه این کشورها و البته نزدیک ترین متحدان آمریکا مذاکره می کند. آیا ما (آمریکایی ها) نیز نباید از رویکرد چین در این زمینه پیروی کنیم؟ چین با هر کشوری در خاورمیانه، از اسرائیل گرفته تا مصر که روابط نزدیکی با آمریکا دارد، روابط دیپلماتیک و اقتصادی دارد. در مقابل، ایالات متحده یک “روابط ویژه” با اسرائیل (و تا حدی با مصر و عربستان سعودی) دارد، به این معنی که از اسرائیل صرف نظر از هر کاری که انجام می دهد، حمایت می کند. در همین حال، ایالات متحده هیچ تماس منظمی با ایران، سوریه یا با انصارالله که کنترل بسیاری از یمن را در اختیار دارند، برقرار نکرده است. شرکای منطقه‌ای آمریکا حمایت آن کشور را بدیهی می‌دانند و اغلب توصیه‌های آن را نادیده می‌گیرند، زیرا هیچ ترسی ندارند که روزی آمریکا به سراغ رقبای آنها برود. به عنوان مثال، عربستان سعودی که روابط خوبی با روسیه و چین دارد و از تهدیدات ضمنی مبنی بر همسویی مجدد برای گرفتن امتیازات بیشتر از واشنگتن استفاده کرده است، اما با توجه به این موضوع، مقامات آمریکایی هرگز سعی در انجام یک بازی موازنه قدرت مشابه در مقابل ریاض ندارند چیدمان نامتقارن، جای تعجب نیست که این پکن بود و نه واشنگتن که توانست به کاهش تنش بین ریاض و تهران کمک کند.

نکته سوم این است که چین در رویکرد کلی خود به سیاست خارجی بر اصل حاکمیت ملی تاکید دارد، به این معنی که هر کشوری باید آزاد باشد تا بر اساس ارزش های خود بر خود حکومت کند. اگر می خواهید با چین تجارت کنید، لازم نیست نگران نحوه اداره کشورتان باشید و اگر سیستم سیاسی شما با پکن متفاوت است، نباید نگران تحریم ها باشید. در مقابل، ایالات متحده خود را مروج اصلی مجموعه ای از ارزش های لیبرال جهانی می داند و معتقد است که گسترش دموکراسی بخشی از مأموریت جهانی آن است. به استثنای برخی موارد، ایالات متحده اغلب از قدرت خود استفاده می کند تا دیگران را مجبور به انجام کارهای بیشتر برای احترام به حقوق بشر و حرکت به سمت دموکراسی کند. لری سامرز، وزیر خزانه داری اسبق ایالات متحده گفت، با این حال، با توجه به اینکه اکثریت واضح کشورهای جهان کاملاً دموکراتیک نیستند، به راحتی می توان فهمید که چرا بسیاری از کشورها ممکن است رویکرد چین را ترجیح دهند، به ویژه هنگامی که چین به آنها مزایای ملموس ارائه می دهد. روزنامه ایالات متحده گزارش داد: «یکی از رهبران یک کشور در حال توسعه به من گفت که آنچه از چین دریافت می کنیم یک فرودگاه است و آنچه از ایالات متحده دریافت می کنیم یک نامه است. در چنین شرایطی، اگر شما یک رهبر مستبد یا حداقل رهبر کشوری بودید که دموکراسی کامل نیست، کدام رویکرد ممکن است برای شما جذاب تر باشد؟

هیچ قدرت بزرگی به همه آرمان های خود دست نمی یابد، اما هر چه ادعای یک کشور برای فضیلت منحصر به فرد بیشتر باشد، مجازات شکست سخت تر است. این مشکل در هیچ کجا به اندازه واکنش استراتژیک ناسازگار دولت بایدن به جنگ غزه مشهود نبوده است. ایالات متحده به جای محکوم کردن اقدامات انجام شده توسط هر دو طرف و استفاده از تمام اهرم های فشار برای پایان دادن به جنگ، ابزار لازم برای انجام یک کارزار وحشیانه تخریب تلافی جویانه را در اختیار اسرائیل قرار داد و با وجود شواهد روشن از اسرائیل در شورای امنیت سازمان ملل نیز دفاع کرد. او این شواهد را رد کرد و در عین حال تأکید کرد که حفظ «نظم مبتنی بر قانون» چقدر مهم است. هیچ کس نباید از این واقعیت تعجب کند که این رویکرد به شدت به وجهه ایالات متحده در خاورمیانه و در بسیاری از مناطق جنوب جهانی آسیب رسانده است و چین از آن سود می برد. قابل ذکر است، مقامات ایالات متحده هنوز بیانیه روشنی صادر نکرده اند که توضیح دهد چگونه واکنش ایالات متحده به این فاجعه آمریکایی ها را امن تر، مرفه تر، یا تحسین بیشتری در سراسر جهان خواهد کرد.

نکته پایانی این است که چین تا حدی با بسیج پتانسیل قدرت نهفته خود به طور موثرتر و همچنین کاهش تعهدات خارجی خود و اجتناب از زخم های خودساخته دولت های متوالی ایالات متحده به عنوان رقیب اصلی آمریکا ظاهر شده است. از سوی دیگر، اشتباه چین این بود که سیاست خارجی مسالمت آمیز را در دوران شی جین پینگ کنار گذاشت و دیپلماسی ملی گرایانه قوی موسوم به “گرگ جنگجو” را اتخاذ کرد. به همین ترتیب، طرح «کمربند و جاده» که بسیار مورد انتقاد قرار گرفت، در بهترین حالت یک کیسه مختلط بوده است که باعث ایجاد حسن نیت و نارضایتی و انباشته شدن بدهی های بزرگی شده است که پکن در وصول آن با مشکل مواجه خواهد شد. حمایت ضمنی چین از روسیه در جنگ اوکراین وجهه این کشور را در اروپا نیز مخدوش کرده است.

هنگامی که ایالات متحده به یک ابرقدرت تبدیل شد، به سایر قدرت های بزرگ اجازه داد تا حد امکان از درگیری های بین خود تعادل برقرار کنند و کمترین آسیب را در هر دو جنگ جهانی متحمل شد و صلح را به دست آورد از سال 1980 مسیر مشابهی را طی کرد و به نتایج مهمی دست یافت.

اتو فون بیسمارک، صدراعظم سابق آلمان، یک بار گفت: “فقط یک احمق از اشتباهات خود درس می گیرد و یک مرد عاقل از اشتباهات دیگران درس می گیرد.” نظر او قابل تصحیح است: یک دولت عاقل نه تنها از اشتباهات دیگران، بلکه از آنچه آنها درست انجام داده اند نیز درس می گیرد. ایالات متحده نباید به دنبال روی آوردن به چین باشد (اگرچه دونالد ترامپ، رئیس جمهور سابق ایالات متحده به وضوح به سیستم تک حزبی آن کشور حسادت می‌کرد)، اما آمریکا می‌تواند از رویکرد عمل‌گرایانه‌تر و خودخواهانه پکن نسبت به بقیه جهان درس بگیرد.

تبلیغات بنری

fararu به نقل از همه در یک

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *