مجله اینترنتی همه در یک

رسانه تخصصی اینترنتی همه در یک

چشم‌های خاکستری‌رنگ‌اش

۱ دقیقه خوانده شده
چشم‌های خاکستری‌رنگ‌اش

تبلیغات بنری


چشم‌های خاکستری‌رنگ‌اشاحمد افجه ای; من آنجا بودم و همه به من نگاه می کردند

انگار تمام دنیا سعی می کردند زیر بار او نیفتند. تمام تلاشم را روی ذهن و حواسم متمرکز کردم تا به آنچه دیدم کمک کنم.

بدون ریا از وقار و پاکی برخوردار بود. چهره چروکیده خود را مؤدبانه به حاضرین تقدیم کرد. حتی سایه لبخند روی لبانش بود، اما چشمان باریک و خاکستری اش نمی خندید.

مرد را نادیده گرفتم، اما او مرا رها نکرد. در چشمانش قضاوت بی صدا را خواندم.

متوجه شدم که چه چیزی ما را از هم جدا می کند: هر فکری که می توانستم فکر کنم هیچ تأثیری روی او نداشت، اما قضاوت او مانند خنجری بود که به من می کوبید و حتی حق وجود من را زیر سوال می برد، آیا این درست است؟

“بله هست”

او قصد کشتن من را داشت، اما من نتوانستم راهی برای خروج از این وضعیت پیدا کنم.

اما برای مرد زیبا و بی نقصی که دراز کشیده بود با چهره ای سرشار از آرامش، در کمتر از یک قرن، او از حق زندگی استفاده کرده بود، کامل شده و بدون شکست.

نزدیک ترین رهگذر که اتفاقا پدرم بود مرا از آن پرتگاه بیرون کشید.

شروع شد و بلوک های خاک به شدت حرکت کردند و ناگهان به ذهنم رسید:

چشمان خاکستری او حتی یک لحظه به چشمان من نرسید.

“پیش از تو، ای مرگ، خود را بی راه پر می کنم.”

پدربزرگم در آغوش خاک تاریک خوابید.

تبلیغات بنری

fararu به نقل از همه در یک

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *