مجله اینترنتی همه در یک

رسانه تخصصی اینترنتی همه در یک

داوود رشیدی: تئاتر دولتی کارمند استخدام می‌کند نه هنرمند

۱ دقیقه خوانده شده

تبلیغات بنری


بازنشر مصاحبه تاریخی داوود رشیدی را در ادامه می خوانید.

به گزارش خبرنگار «خبرآنلاین»، زنده یاد داود رشیدی بازیگر و کارگردان تئاتر و سینما و چهره هنر و فرهنگ این سرزمین بود. او در تهران به دنیا آمد، اگرچه نژادش به بابل آمد و از خانواده فرهنگی «حائری مازندرانی» بود.

داوودی رشیدی از کودکی به دستور عمویش طوسی حویری وارد تئاتر عبدالحسین نوشین شد و مسیر زندگی اش به صحنه و نمایش بسته شد. گرچه رشیدی در ژنو در رشته علوم سیاسی تحصیل کرد که احتمالاً مورد علاقه پدر دیپلماتش بود. با این حال تحصیلات خود را در کنسرواتوار ژنو در رشته کارگردانی و بازیگری به پایان رساند. با ورود به تهران رنگ و بوی تازه ای به تئاتر نوساز مدرن ایران داد. بکت آثار چنین نویسندگانی را به صحنه برد و احترام و شهرتی را که شایسته آن بود به دست آورد. داوود رشیدی در کنار علی نصیریان، جمشید مشاییکی، محمدعلی کشاورز و عزت الله انتظامی قطب های بازیگری آن دوران بودند که با حضور در سینما جان تازه ای به بازیگری کلیشه ای بخشیدند.

رشیدی در بسیاری از آثار خوش درخشید، از «حوبه» فریدون گل تا «هزاردستان» علی خاتمی. بعد از انقلاب نیز نمایش هایی را روی صحنه برد که یکی از آنها نمایشنامه «هنر» نوشته یاسمینا رضا است.

گفتگوی مستقیم داوود رشیدی با مجله «ذن روز» را که در 11 دی ماه 1351 انجام شده است را در زیر می خوانید. این مصاحبه در آن روز با عنوان: داودی رشیدی: به دلیل بیکاری به سینما پناه بردم.

داوود رشیدی کارگردان و بازیگر موفق تئاتر ایرانی است که هر بار که روی صحنه می رود نفس شما را بند می آورد. هرکس نمایش «در انتظار گودو» را دیده باشد، بازی رشیدی را فراموش نکرده است، زیرا او نیز بازی در این نمایش را درخشان ترین بازی دوران بازیگری خود می داند.

وقتی به ایران برگشتم گریه کردم

پس آقای رشیدی شما کی هستید؟ کجا درس خواندی، چه خواندی و چقدر خودت را نشان دادی؟

من از دبستان در تهران فارغ التحصیل شدم. دبیرستان را در پاریس و سپس به بروکسل و ژنو رفتم. پدرم معتقد بود هر جوانی باید عنوان شایسته ای داشته باشد که برای مسئولان کشور ارزشمند باشد. همان موقع بود که اشتیاق من به تئاتر را دید، به من توصیه کرد که در کلاس های تئاتر درس دیگری بخوانم و به علوم سیاسی رفتم و در دانشگاه ژنو لیسانس این رشته را گرفتم. سپس دیپلم بازیگری و کارگردانی گرفتم و کار حرفه ای خود را در یکی از تئاترهای ژنو آغاز کردم.

چقدر از بازگشتت به ایران می گذرد؟

فکر کنم 9 سال وقتی به ایران برگشتم خیلی دلم می خواست گریه کنم. نه تئاتر، نه سالن، نه گروه. در آن زمان گروه هنرهای نمایشی تازه تاسیس شده بود و تنها کار این اداره نمایش هفتگی برنامه تئاتر از تلویزیون بود. در حالی که من کار صحنه را دوست داشتم و می خواستم به مخاطب احساس نزدیکی نسبت به خود بدهم. در واقع تئاتر ایران واقعاً در حال مرگ بود.

تاکنون در چند نمایش شرکت کرده اید؟

از نظر بازیگری دقیقاً یادم نیست اما از نظر کارگردانی دو نمایش در ژنو و دوازده نمایش در ایران تولید کردم.

در کدام بازی موفق تر بودید؟

هم از دید من و هم از دید مخاطب در نقش «ولادیمیر» در نمایش «در انتظار گودو».

از بیکاری به سینما روی آوردم

آقای رشیدی می گویند با روی آوردن به سینما امید بسیاری از جوانان علاقه مند به نمایش را به ناامیدی تبدیل کردید، چرا؟ چرا روی صحنه نمی روی و ترجیح می دهی در فیلم بازی کنی؟

عجیب است که همه فکر می‌کنند من مرتباً در فیلم بازی می‌کنم، در حالی که سینما در واقع خیلی وقتم را می‌گیرد. شاید روی آوردن به سینما برای کسانی که به دنبال کار ما هستند، تاثیر بدی داشته باشد، اما باید شرایط من را هم در نظر بگیرند. بله، داوودی رشیدی عاشق تئاتر است، او زنده روی صحنه است، می خواهد هر شب تماشاگر را جلوی خود ببیند، اما سالن کجاست؟ اشیاء کجا هستند؟ وقتی به سینما رفتم بیکار بودم، به کلمه بیکار توجه کنید.

برای کسی که زندگیش جز رفتن روی صحنه معنایی ندارد، بیکاری مثل مرگ است. وقتی من را اخراج کردند، هیچ مسئولی نگفت چرا چند سالی بازی نمی کنی، حتی نمی خواستند بدانند من چه کار می کنم. من هرگز تئاتر را از زندگی ام کنار نگذاشته ام. حالا یک سالن به من بده، امکانات لازم را بده، دوباره بازیگر می شوم و از سینما می روم.

شما از نداشتن سالن صحبت می کنید، مگر نمی شود مثلاً در یکی از پارک ها نمایش داده شود و مردم کوچه و بازار را جذب کند؟

این ایده برای مدت طولانی در ذهن من بوده است. من معتقد نیستم که تئاتر فقط متعلق به ثروتمندان است. اما اگر خیلی راحت و بدون اجازه وارد پارک شوید، کارگردان نمی تواند این کار را انجام دهد. از صد جا باید مجوز بگیری، هزار مشکل درست می کنند. من به صورت حرفه ای در تئاتر آموزش دیده ام تا ماهی یک بار نمایشی را روی صحنه ببرم. شما به ما این فرصت را می دهید که بینندگان را جمع آوری کنیم. اینکه می گویند بیننده ایرانی برای یک خبر شبی 200 تومان می پردازند، اما بلیت 10 تومانی نمی خرند، درست نیست. ما مخاطبان خوبی داریم.

قرعه مرگ همیشه به نام من می رود!

آقای رشیدی می گویند چون در دانشگاه تدریس می کنید با دستمزدتان می توانستید استاد شوید و به فکر تئاتر باشید.

نه، آنها برعکس را پیشنهاد کردند. من هم مثل بقیه در دانشکده هنرهای دراماتیک برای پول کار می کنم، بیا حقوقم را بگیر و ببین ماهانه چقدر درآمد دارم. اما اگر وسایل لازم به وجود بیاید که بتوانم سالی چند نمایش بگذارم، سینما را به کلی کنار می گذارم.

شما که واقعاً یک بازیگر موفق تئاتر هستید، چرا نقش دوم سینما را انتخاب کردید؟

اولا سینما برای من یک کار فرعی است نه کار اصلی. نکته دیگر این است که بازیگری که درآمد بیشتری دارد و محبوبیت بیشتری دارد همیشه نقش اول فیلم را می گیرد. قبلاً به اندازه کافی سینما رفته بودم تا فیلمنامه را بخوانم و اگر دوست داشته باشم می توانم در آن بازی کنم.

چرا همیشه در نقش های سینمایی خود کشته می شوید؟

چون در فیلم های ایرانی رسم بر این است که در پایان فیلم همیشه یکی دو نفر می میرند. نام من باید کشیده شود!

فردین اخیراً فرم خود را تغییر داده است و به خصوص در آخرین فیلمش کاملاً متفاوت به نظر می رسد.

ما به اندازه کافی بازیگر و کارگردان داریم

آقای رشیدی چرا تئاتر ایران مثل یک بیمار لاعلاج که نمی تواند درست نفس بکشد می ماند؟

بله، نکته را متوجه شدید. باید از خود بپرسیم مشکل چیست؟ در مخاطب؟ نه، چون هر بار که یک نمایش خوب روی صحنه می رود، به اندازه کافی مخاطب داشتیم. به دلیل کمبود تجهیزات فنی؟ نه، چون درست است که از نظر فنی خیلی باز و شفاف نیستیم، اما با همین تجهیزاتی که داریم، تئاتر را روی صحنه می بریم. آیا کادر بازیگران و کارگردانان ما ضعیف است؟ خیر، چون در حال حاضر دو آموزشگاه تئاتر داریم که سالی 20 بازیگر تربیت می کنند. در گروه تئاتر 45 بازیگر آماده کار و 20 کارگردان خوب داریم. پس تقصیر کجاست؟

دستمزدها کار را شکست

تقصیر آقای رشیدی کجاست؟ من خودم تعجب میکنم…

تنها ایرادش این است که این بازیگران و کارگردانان دلبسته تئاتر دولتی هستند. تئاتر ما یک تئاتر دولتی است. ما شش یا هفت اتاق تمرین در بخش تئاتر داریم. هزاران گزینه دیگر وجود دارد. این سازمان بزرگ و باسابقه باید بتواند هر شب حداقل یک نمایش را در دو نقطه از شهر به صورت مستمر اجرا کند. همه بدبختی ها این است که مدیریت تئاتر «کارمند استخدام کرد، نه کارگردان و بازیگر». او آنها را وادار کرد که حقوق خود را در روز اول هر ماه دریافت کنند.

چه باید کرد و چه نباید کرد انسان به طور طبیعی تنبل است، اگر چیزی به او در این تنبلی کمک کند، کار را به کلی فراموش می کند. بدین ترتیب روح هنرمند کم کم به عصا تبدیل می شود و تمجید از اجرا از اینجا خوانده می شود.

(می بینم آقای رشیدی خیلی عصبی است سیگار پشت سیگار. می گویم) شما تئاتر را خیلی دوست دارید آقای رشیدی. احساس این عشق در شما بسیار آسان است.

چرا تئاتر در خون من نیست؟ کارمند بودن، بیکار بودن و هر ماه حقوق گرفتن را دوست ندارم. فکرش را بکنید در این چند سال خیلی ها بعد از اتمام تحصیلات تئاتر با هزار رویا به ایران برگشتند، اول هیجان زدند، اما در نهایت یا «کارمند» شدند و به تنبلی عادت کردند، یا مثل فرار کردند. من . من می گویم ساختن مدرسه خوب است، ساختن جاده و بیمارستان بهتر است. اما به خدا تربیت فکری و فرهنگی هم لازم است. کشور به تئاتر در کنار جاده سازی و آسفالت نیاز دارد. آموزش فرهنگی هم لازم است.

اما تئاتر تجربی مفید است

در کشور ما گروه های مختلف بی سر و صدا در گوشه و کنار فعالیت می کنند. مانند کارگاه و …

آثاری که در کارگاه روی صحنه می روند بیشتر تجربی و برای تئاتر ایران مفید هستند. البته سالن کوچک و برای چند نفر است. این تئاترها باید آثار و تجربیات جدید باشند، اما در عین حال باید تئاتر عمومی هم وجود داشته باشد. تئاتری که مردم را از کوچه و بازار در سطح خوبی به سمت تئاتر می کشاند نه اینکه ذهنشان را بیگانه و نابود کند. به تئاتری مثل 25 شهریور نیازمندیم. اما بسیار گسترده تر و صحیح تر برای کار در تمام طول سال.

سالانه چند پیشکسوت تئاتر از جمله پیتر بروک، گروتفسکی و دیگران به ایران می آیند، به نظر شما آمدن آنها برای تئاتر ایران مفید است؟

کار گروتوسکی و بروک تحسین برانگیز است، اما باید دید به کجا رسیده اند. مردم از تماشای تئاترهای کلاسیک خسته شده بودند که تئاتر بی معنی به مردم ارائه می شد، اما در ایران که اصلاً اجراهای درستی ندارد، یک دفعه آمدیم تا تئاتر 100 درصد مدرن را به آنها بدهیم، البته اینطور است. غذای ناآشنا یا آن را دور می اندازند یا نمی توانند آن را هضم کنند.

خطر این است که در ایران هر وقت تازه واردی می آید ناجی تئاتر می شود در حالی که بعد از چند ماه همان ناجی جایش را می گیرد. تجربه راه های جدید بد نیست، اما گم شدن بد است. هنوز تئاتری نداریم که مخاطب از آن خسته شود.

سینمای ایران ناسالم و بیمار است

نظر شما درباره سینمای ایران چیست؟

همانطور که گفتم، من از یک طرف به سینما نگاه می کنم و هیچ وقت نخواستم وارد آن شوم. به نظر من که یک نظر کاملاً شخصی است، سینمای ما بیمار است و حتی گاهی کثیف. افرادی در این تجارت هستند که ترجیح می دهند تاجر یا بقال باشند تا کارگردان و بازیگر. خوشبختانه در سه چهار سال اخیر عده ای آمده اند و فضای تازه ای در سینما ایجاد کرده اند که سینما را جدی می گیرند.

مثلا؟

به نظر من اینها جلالمقدم، مسادگی، مهرچوی و الکیمیه، پورسوی و بیدی هستند که کم و بیش در مسیری قرار می گیرند که باید برای آینده شان بسیار امیدوارکننده باشد.

به نظر شما بهترین بازیگر زن کیست؟

بی شک بهروزی وسطحی از کار خود و به دلیل علاقه خاصی که به این حرفه دارد آگاه است. او به کار خود اهمیت می دهد. در حالی که خیلی ها بازیگری را یک سرگرمی می دانند، فردین در چند وقت اخیر شکل خود را تغییر داده است و به ویژه در آخرین فیلمش، او یک چیز دیگر است. بازیگران درجه یک زیادی را می شناسم که فیلمنامه برایشان اصلا مشکلی ندارد. به هر حال این سینمای بیمار و گاه گمراه را باید اهل وجدان نجات دهند وگرنه مرگش حتمی است.

داوود رشیدی: بهروز وستقی نگران کارش است. کارگردان باید از صد جا مجوز بگیرد، هزار مشکل دارند

داوود رشیدی: بهروز وستقی نگران کارش است. کارگردان باید از صد جا مجوز بگیرد، هزار مشکل دارند

آقای رشیدی بیایید یکم باهم تنها صحبت کنیم. شما در زندگی شخصی چه جور آدمی هستید؟

خیلی غیر قابل تحمل!

در واقع

در واقع، فکر می‌کنم بیرون از خانه راحت‌تر می‌توانم تحمل کنم.

پس شوهر خوبی نیستی؟

قطعا… من آدم حساسی هستم و چیزهای بد را خیلی آرام فراموش می کنم.

چه کسی را بیشتر دوست دارید؟

من و پسرم «فرهان» می دانیم که این عشق کمی شدید است، اما دست من نیست.

تا حالا عاشق شدی؟

خیلی وقتها جوان بودم هر روز عاشق می شدم. من همیشه خودم را دوست داشته ام تا اینکه با عاشقان ارتباط برقرار کنم.

آیا شما مطالعه می کنید

همیشه

از چه چیزی بیشتر لذت می برید؟

وقتی روی صحنه هستم و بسته به حالم تماشاگر را غافلگیر و غمگین می کنم یا می خندم، مخصوصاً وقتی تماشاگر از ته دل می خندد، تمام شادی دنیا در دلم می ریزد. البته منظورم خنده های بی مورد تماشاگران به دلیل حرکات بیش از حد بازیگر نیست. بازیگر ماهر کسی است که هر حرکتی را به موقع انجام دهد.

تبلیغات بنری

منبع : پایگاه خبری fararu

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *