شهر باشکوهی که ناپدید شده بود
۱ دقیقه خوانده شدهاعتقاد بر این است که پترا در اوایل 9000 قبل از میلاد به عنوان یک سکونتگاه به شکل دیگری مورد استفاده قرار می گرفت و بعداً به پایتخت پر رونق پادشاهی نبطی تبدیل شد. این تمدن کمتر شناخته شده خاورمیانه، از قرن سوم قبل از میلاد تا قرن اول پس از میلاد. یعنی زمانی که تسلیم قدرت رو به رشد امپراتوری روم شد، بر بخش بزرگی از اردن امروزی حکومت کرد.
به گزارش اسنا، «نشنال جئوگرافیک» داستان «پترا» را به این شکل روایت کرد که پس از فتح «پترا» توسط رومیان و تغییر مسیرهای تجاری، از اهمیت این شهر کاسته شد تا اینکه به حال خود رها شد. اروپایی ها قرن ها دیوارهای صورتی آن را ندیدند، تا اینکه در اوایل قرن نوزدهم، مسافری با لباس بادیه نشین وارد این منطقه اسرارآمیز شد.
اکتشاف متقاعد کننده
در سال 1812، یوهان لودویگ بورکهارت، کاشف سوئیسی، به ورودی یک دره رسید. او به دره ای رسید که در پشت آن رودخانه ای خشک بود و راهنمای بادیه نشینش او را به آنجا رساند. وقتی از دره ای صخره ای می گذشت، صخره هایی به قدری بلند توجه او را به خود جلب کردند که تقریباً به آسمان رسیدند، اما منظره خارق العاده ای در انتظار بورکارت بود که در طرف دیگر این گردنه ظاهر شد. ساختمانی استثنایی که در دل صخره حک شده است.
کاشف سوئیسی باید غافلگیری خود را کنترل می کرد. او یک کاوشگر مشتاق جهان عرب بود و فهمید که شهر گمشده ای را یافته است که در سفرهای بیابانی خود شایعاتی درباره آن شنیده بود. بورکهارت اولین اروپایی بود که پس از چندین قرن به پترا رسید.
بورکارت لباس عربی پوشیده بود. باید هیجانش را پنهان می کرد. راهنمای بادیه نشین معتقد بود که او شیخ ابراهیم بن عبدالله، یک دانشجوی قرآن هندی الاصل است که برای انجام نذر خود به این مکان دورافتاده آمده بود. او باید بسیار با احتیاط عمل می کرد. هر حرکت اشتباهی می تواند پوشش او را منفجر کند و ماموریت و احتمالا جان او را به خطر بیندازد.
شهر افسانه ها
افسانه های ثروت از دست رفته در اطراف بنای تاریخی که بورکهارت به تازگی دیده بود پخش شد. این بنا در زبان عربی به خزانه معروف است. زیرا داستان هایی از قبایل محلی در مورد گنج ذخیره شده توسط دزدان در آنجا وجود داشت.
امروزه مورخان بر این باورند که این بنای خیره کننده مقبره یک پادشاه قرن اول، شاید آرتاس چهارم، پادشاه نبطی بوده است. در داخل این بنا راهروی تدفینی بدون جزئیات تزئینی وجود دارد و حداقل تاکنون گنجی در آن یافت نشده است.
این احتمال وجود دارد که بوکارت در سفرهای خود از قبایل بادیه نشین داستان شگفت انگیز دیگری درباره پترا شنیده باشد، برای مثال، قصر دختر فرعون در پترا ساخته شده است. طبق افسانه ها، این کاخ متعلق به شاهزاده ای بوده که قول داده بود با مردی ازدواج کند که بتواند کانال آب را به قصر خود بیاورد.
در واقع این ساختمان تنها نمونه سازه های سنگی در پترا نیست، در واقع یک معبد بزرگ است. کارشناسان بر این باورند که این بنا که در جلوی آن چهار ستون ساخته شده، متعلق به فرقه ای است که به «زوشیری» و «یوزی» از خدایان نبطی اختصاص دارد.
واحه گیاهی
در کتاب مقدس مسیحیان، اطراف پترا «ادوم» نامیده می شود. به نظر می رسد «پترا» از همان آبادی هایی است که قبایل «سامی» در آن سکونت داشته اند. پترا، همراه با کنفدراسیون شهرهای دیگر، دائماً با قبایل عبری در غرب درگیر بود.
پس از مدت ها موج دیگری از مردم وارد این منطقه شد که ثروت هنگفت آنها پترا را به شهر رز تبدیل کرد. حقیقت این است که اینها نبطیانی هستند که به گفته یوسفوس، مورخ یهودی رومی، از نوادگان نبطیان بن اسماعیل (علیه السلام) هستند. اکنون اعتقاد بر این است که این مردم از شبه جزیره عربستان سرچشمه گرفته اند و به دلیل فراوانی آب شیرین در حدود قرن چهارم قبل از میلاد به عنوان تاجر عشایری به پترا رسیده اند.
در پترا، این افراد به سبک زندگی بی تحرک و ساکن روی آوردند، در مهندسی آب مهارت یافتند و سیستم بسیار پیچیده ای از مخازن و کانال های آبیاری ایجاد کردند. آب باران و آب چشمه در انبارهای مخصوص جمع آوری و سپس در سطح شهر توزیع شد.
با این حال، نبطی ها از آب برای توسعه شهر خود استفاده می کردند. پترا با توسعه مسیرهای ادویه که هند، ایران و عربستان را به مدیترانه، مصر و فنیقیه متصل می کرد، شکوفا شد.
با انحصار تردد کاروانها، پایتخت نبطی توانست از خود در برابر دشمنان محافظت کند و در عین حال به روی جریان اصلی تجارت در دنیای باستان باز بماند. برای قرنها، ارابههای حامل ادویه، ابریشم و بخور به پترا میرسیدند. آنها که از بیابان خسته شده بودند، نه تنها برای امنیت شهر، بلکه برای استفاده از ارزشمندترین منابعی که نبطیان می توانستند به دست آورند، با کمال میل حقوق خود را پرداخت کردند. آب شیرین
تبدیل از یک مرکز خرید به یک مرکز خرید متروکه
بسیاری از بناهای تاریخی خیره کننده پترا در دوران حکومت گارد چهارم، بین سال های 8 قبل از میلاد تا 40 پس از میلاد ساخته شده اند. شکوه پترا نزدیک به یک قرن درخشید تا اینکه آتش های شهر توسط امپراتوری بزرگ در غرب، رم خاموش شد. در سال 106 پس از میلاد، امپراتور تراژان سرزمینهای نبطی را ضمیمه خود کرد و این منطقه به استان رومی «پترایای عربی» معروف شد.
پترا تحت الشعاع بوسرا، مرکز استان جدید روم، با کاهش تدریجی نفوذ سیاسی خود مواجه شد. مدت ها بعد، پس از فروپاشی امپراتوری روم، پترا پایتخت قلمرو امپراتوری بیزانس شد، اما در قرن هفتم پس از میلاد، پترا به دست نیروهای عمر بن الخطاب (خلیفه دوم) افتاد. بزرگسالان) و بعداً ناپدید شد. پترا پس از یک رشته زلزله ویران شد و به وادی موسی یا وادی موسی معروف بود.
در دوران جنگهای صلیبی، این منطقه بیشتر به خاطر صومعه سنت هارون شهرت داشت تا خود شهر. این خانقاه بر روی کوهی به نام جبل هارون (جبل هارون) به زبان عربی قرار داشت که محل دفن برادرم موسی علیه السلام بود. در قرن دوازدهم پس از میلاد، سلطان صلاح الدین ایوبی بیشتر این منطقه را که به «سرزمین مقدس» معروف بود، از دست صلیبیون گرفت. کوه هارون و فرقه هارون زیارتگاه مسلمانان شد.
اما گروهی از مردم به ویرانه های «پترا» وفادار ماندند. بادیه نشینانی که این شهر را سنگر خود قرار دادند. آنها موقعیت این شهر را صدها سال مخفی نگه داشتند.
در قرن نوزدهم، استعمارگران اروپایی تحت تأثیر مفاهیم رمانتیک و تجاری کاوش در خاورمیانه قرار گرفتند. رویای یافتن ویرانههای تمدنهای گمشده، کنجکاوی کاشفانی مانند یوهان لودویگ بورکهارت را برانگیخت.
در جستجوی پترا
بورکهارت که در سال 1784 به دنیا آمد، در سال 1806 برای ادامه تحصیل به انگلستان سفر کرد. او در دانشگاه کمبریج زبان عربی خواند و به عضویت انجمن ترویج کشف داخلی آفریقا مستقر در لندن درآمد. این انجمن به اعضای مستعد خود ماموریت داد تا برای سرچشمه رودخانه نیجر کار کنند. قرار بود اکتشاف بورکارت از قاهره آغاز شود.
قبل از عزیمت به چنین مأموریت خطرناکی، بورکارت تصمیم گرفت در سال 1809 به سوریه سفر کند تا سطح دانش خود را از زبان عربی و اسلام افزایش دهد. در آنجا نام مستعار خود را ابراهیم بن عبدالله انتخاب کرد و برای این شخصیت داستانی ساخت. او به این نتیجه رسید که ابراهیم مسلمان هندی است و ملیت او هر گونه تردیدی را در مورد لهجه خارجی او در هنگام صحبت کردن به عربی برطرف می کند.
پس از یک دوره فشرده چهار ساله تحصیل و مسافرت در سوریه، بورکهارت تصمیم گرفت بالاخره آماده رفتن به قاهره است. مستقیم ترین مسیر به مصر در امتداد ساحل قرار داشت، اما بورکارت مسیر دشوارتری را در پیش گرفت. از میان گذرهای بیابانی نزدیک دریای مرده، منطقه ای که برای اروپایی ها ناآشنا بود. انگیزه او از این کار، همانطور که خود نوشته است، افزایش دانش خود از جهان عرب و همچنین جمع آوری اطلاعات در مورد جغرافیای یک منطقه کاملاً ناشناخته بود.
در 18 ژوئن 1812، بورکهارت دمشق را ترک کرد و از طریق اردن به سمت جنوب حرکت کرد، و در طول راه شنید که مردم در مورد شهری واقع در نزدیکی کوه هارون، جایی که تصور می شد مقبره هارون در آن قرار دارد، صحبت می کردند، او متوجه شد که این منطقه ممکن است به خود شهر “گمشده” نزدیک باشد. بورکهارت داستانی جدید و جذاب برای شخصیت آبراهام خلق کرد. او اکنون یک «زائر مؤمن» بود که برای انجام نذر قربانی خود در قبر هارون، مسافت زیادی را طی کرده بود.
بورکهارت با کمک یک راهنمای محلی وارد سرزمین های بادیه نشین شد. در 22 اوت 1812، بورکهارت از دره تاریک و باریک بیرون آمد و سرانجام به شکوه خزانه داری نگاه کرد. با تمام دقت و احتیاط، نتوانست از بررسی و یادداشت برداری از ساختار «خزانه» خودداری کند. بورکهارت در گزارش بعدی خود درباره این کشف نوشت. راهنمای بادیه نشین او در لحظه ای وحشتناک از او بازجویی کرد و گفت: “اکنون به وضوح می بینم که تو کافر هستی” و او را به تلاش برای سرقت گنج متهم کرد. بورکهارت این اتهام را رد کرد و به راه خود به سمت قبر هارون ادامه داد.
بورکارت در نامه ای به انجمن آفریقایی نوشت: «دره ای به نام وادی موسی در تپه های جبل شیر وجود دارد. بقایای یک شهر باستانی وجود دارد که به اعتقاد من پترا است. جایی که تا جایی که من می دانم، هیچ اروپایی تا به حال از آن بازدید نکرده است.»
پس از ماجراهای فراوانی که او را به مکه و مدینه رساند و پس از پنج سال اقامت در قاهره، سرانجام آماده گشت و گذار در رودخانه نیجر شد. او در سن 32 سالگی پس از تحمل بیماری درگذشت و رویای او برای بازدید مجدد از شگفتی هایی که با راهنمای بادیه نشینان کشف کرد برآورده نشد.
fararu به نقل از همه در یک