مجله اینترنتی همه در یک

رسانه تخصصی اینترنتی همه در یک

فلسفه «خوشبختی»؛ چرا نیچه خوشبختی را یک «اختراع» می‌دانست؟

تبلیغات بنری


لغت نامه ها معمولاً «خوشبختی» را به عنوان «بالاترین خوبی در دسترس انسان» یا «در حالت رضایت کامل» تعریف می کنند. اما «خوب» دقیقاً چیست؟ چه مقدار از آن در دسترس انسان است؟ رضایت دقیقا چه زمانی شکل می گیرد و تا چه حد می تواند برسد؟

به گفته واراد، به دلیل ماهیت نامشخص این سؤالات، اختلاف نظرهای زیادی در میان فلاسفه در مورد اینکه خوشبختی واقعاً چیست، وجود دارد. در این مقاله چندین دیدگاه فلسفی درباره شادی را به اختصار مرور کردیم و تلاش فیلسوفان مختلف از ارسطو تا نیچه را برای شناسایی ویژگی‌های لازم برای احساس رضایت و خوشبختی واقعی در فرد مورد توجه قرار دادیم.

ارسطو؛ فضیلت و خوشبختی

انسان ها از دیرباز به دنبال پاسخی برای پرسش ماهیت خوشبختی بوده اند. فیلسوفان نیز از نخستین سده های پیدایش این دانش، تلاش زیادی برای درک و تبیین این مفهوم کرده اند. ارسطو یکی از اولین فیلسوفانی بود که به طور گسترده در مورد این مفهوم فکر کرد و اندیشه های او در این زمینه قرن ها مورد استناد و ارجاع متفکران دیگر بوده است.

ارسطو مولفه های ضروری و ضروری زندگی سعادتمندانه را شامل لذت هایی می داند که همراه با «فعالیت های انسانی» حکیمانه و با فضیلت است. بنابراین، شادی برای او حالت سکون محض و رهایی از هر گونه فعالیتی نیست، بلکه به طور خاص شامل «فعالیت» است که بخش اساسی احساس شادی فرد را تشکیل می دهد.

فلسفه

ارسطو معتقد بود که خوشبختی «فعالیت فضیلت‌آمیز منطبق با عقل» است. ارسطو در کتاب «اخلاق نیکوماخوس» تأیید می کند که سعادت از ذخایر روح، ذهن و فضایل سرچشمه می گیرد و در عین حال همیشه موانعی وجود دارد که راه سعادت را دشوار می کند. این موانع را نمی توان از دایره خارج کرد، اما ارسطو بر مبارزه شجاعانه با آنها تأکید می کند.

اپیکور و ستایش “لذت”

اپیکور به شما می گوید که شادی یک شبح دست نیافتنی نیست که باید برای آن تلاش کنیم، بلکه چیزی است که می توانیم در اینجا و اکنون پیدا کنیم. ایده اصلی اپیکور این بود که «لذت» مطلوب و «درد» نامطلوب است. بنابراین برای رسیدن به رضایت باید به دنبال لذت باشیم و از رنج دوری کنیم. اما نکته مهم این است که بدانیم لذت گرایی اپیکوری به معنای پرداختن به لذت های جسمانی نبوده است.

اپیکور به دنبال هر نوع لذتی که در دسترس شماست توصیه نمی کند. در عوض، او راهی را توصیه می‌کند که در آن لذت «در درازمدت» به حداکثر می‌رسد. به عبارت دیگر، اپیکور ادعا می‌کند که برخی از لذت‌ها ارزش ندارند زیرا به دردهای بزرگ‌تری منجر می‌شوند و برخی از دردها به این دلیل ارزشمند هستند که منجر به لذت بیشتر می‌شوند. بنابراین، بر اساس فلسفه اپیکور، بهترین استراتژی برای به حداکثر رساندن لذت کلی، پیگیری لذت فوری نیست، بلکه تدوین یک سیاست بلندمدت معقول است.

به همین دلیل است که «فضیلت» را با سعادت همراه می‌داند و آن را راهی به سوی زندگی سعادتمند به معنای واقعی و همیشگی کلمه می‌داند.

البته تفاوت ارسطو و اپیکور در این است که از نظر ارسطو، فضیلت «فی نفسه» بخشی از سعادت است، اما از نظر اپیکور، فضیلت «ابزاری» برای رسیدن به سعادت بلندمدت است.

کانت و اهمیت انجام وظیفه

اپیکور معتقد بود که برای رهایی از اضطراب باید یاد بگیریم که دنیا را همانطور که هست ببینیم و از شادی که به ما می دهد قدردانی کنیم. اما کانت شادی را به گونه ای دیگر درک کرد. او معتقد بود که دستیابی به خوشبختی تنها از طریق پیگیری و انجام وظیفه امکان پذیر است. زیرا تکلیف همان چیزی است که عقل در بعد عملی خود به آن دستور می دهد و سرپیچی از فرمان عقل طبیعتاً نمی تواند ما را به هماهنگی درونی که لازمه سعادت است برساند.

اما این ماموریت دقیقا چیست؟ به عقیده کانت، در هر موقعیتی که بتوانیم تصمیم بگیریم، عقل به ما دستور می دهد که به گونه ای عمل کنیم که بپذیریم دیگران نیز در همان موقعیت به همان شیوه عمل کنند. به عبارت ساده تر، به گفته کانت، وظیفه ما این است که هر عملی را که برای خود دوست داریم برای دیگران دوست داشته باشیم. علاوه بر این، از نظر کانت، این قانون چیزی بیرونی نیست، بلکه چیزی است که عقل ما از ما می خواهد و بنابراین وظیفه ای کاملاً درونی است که عمل به آن برای ما آرامش و هماهنگی به ارمغان می آورد.

اما نکته مهم دیگر از دیدگاه کانت این است که در دنیایی که در آن زندگی می کنیم هرگز نمی توان به شادی «کامل» دست یافت. زیرا ممکن است همیشه انتظار انجام وظایف خود را داشته باشیم، اما دنیای اطراف ما لزوماً این انتظارات را برآورده نمی کند.

نیچه و نقد شادی

به گفته فردریش نیچه، شادی یک حالت ثابت نیست، بلکه احساسی زودگذر است که بر اساس شانس یا رویدادها رخ می دهد. او معتقد بود به جای پیروی از این احساس زودگذر و زودگذر، باید سختی های زندگی را پذیرفت و با قدرت با آن ها مقابله کرد.

از نظر نیچه، قناعت تنها یک توهم برای کسانی است که جاه طلبی و قدرت ندارند. جست و جوی خوشبختی نقطه مقابل هدف و آرمان گرایی تلقی می شد. چیزی شبیه داشتن یک زندگی راحت، اما اصلا معنی و ارزشی ندارد. نیچه شادی (به معنای جستجوی رضایت، آرامش و لذت) را مفهومی می‌دانست که پتانسیل رشد انسان را محدود می‌کند و باعث می‌شود در محیط‌های راحت و بدون چالش باقی بماند.

در عوض، نیچه به ایده «یافتن معنا» در زندگی متعهد بود. او مفهوم «ابر مرد» را مطرح کرد. یعنی فردی که می خواهد در زندگی خود معنا بسازد. به گفته او چنین فردی رنج زیادی می کشد. به عقیده نیچه، کارهای بزرگ لزوماً مصائب بزرگ را به دنبال دارد و کارهای کوچک رنج کوچک و کوچک را به دنبال دارد. بنابراین، ضعیفان یا به قول خودش «آخرین مردم» کسانی هستند که مفهوم خوشبختی را «اختراع» کردند تا از انجام هر کار بزرگ و باشکوهی که می‌تواند زندگی را معنا کند، شرمنده شوند.

آیا خوشبختی دست یافتنی است؟

این پرسش که آیا “خوشبختی” واقعی است یا نه، قرن ها موضوع تفکر فلسفی بوده است. از ارسطو تا کانت، از اپیکور تا نیچه، فیلسوفان همیشه با معنای خوشبختی و اینکه آیا رسیدن به آن امکان پذیر است یا خیر، دست و پنجه نرم کرده اند. برای برخی، مانند ارسطو و اپیکور، خوشبختی واقعی یک هدف دست یافتنی بود، در حالی که برای برخی دیگر، مانند کانت، شادی واقعی هرگز دست یافتنی نبود. کسانی هم بودند که مانند نیچه به طرز شگفت انگیزی اساس جستجوی خوشبختی را انکار می کردند.

از سوی دیگر، کانت گفت که نمی توان به خوشبختی واقعی دست یافت، زیرا به عوامل بیرونی و شرایط خارج از کنترل ما بستگی دارد. برای او، پیگیری اخلاق از طریق وظیفه بسیار مهمتر از پیگیری لحظات زودگذر شادی بود.

نیچه همچنین شادی را نشانه متوسطی می دانست که باعث می شود افراد در موقعیت های راحت و بدون چالش باقی بمانند و پتانسیل رشد آنها را محدود می کند.

تبلیغات بنری

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *